چه سخته...امیدوارم مهر شوهرتربه دلت بیفته ...گاهی نمیشه با تقدیر جنگید باید عادت کرد باید ساخت تو اصلا هرزه نیستی متاسفم واسه اونایی که اینو بهت گفتن قلب و احساس ادم دسته خودش نیس و شوهرتم که میگی در جریان بوده هر چقدر که مغز سعی میکنه با منطق فراموش کنه قلب نمیزاره برات بهترینارو میخام امیدوارم خدا خودش کمک کنه و با اومدن بچت توام مهره شوهرتم بدلت بیفته برلی عشقه سابقت ارزوی خوشبختی کن تا این ارزو از طریق کاینات به خودت برگرده
منتظرم یکی بره تاپیک بزنه بگه فلانی از خودت و تاپیکت متنفرم
الهی ...
سخته واقعا عزیزم
ولی هیچ اتفاقی خالی از حکمت خدا نیست
هرچی بوده گذشته
تو الان یه مادری اگه تا الان خودت رندگیه خوبی نداشتی ولی از الان به بعد مادر یه طفل معصومی مدیونشی اجازه بده اون زندگی خوبی داشته باشه
ا
میخوام درکت کنم ولی نمیتونم...فقط از ته دلم برای خودت و زندگیت دعا میکنم امیدوارم گذشته رو فراموش کنی وبه حق همین شب های عزیز خدا مهرشوهرتو به دلت بندازه
خواهش میکنم یکم به بچه ات فک کن اون چه گناهی داره؟؟؟
برو پیش یه مشاور کمکت میکنه ک گدشته رو فراموش کنی
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
35 ثانیه پیش
36 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
