عزیزم چرا فکر میکنی عیده همه خوشن و شما دور از جونت بدبخت! عزیزم اشتباه من و نکن من سالی که گذشت بدترین سال زندگیم بود و همچنان تمام نشده. خیانت همسرم که از ۱۶ سالگی باهاش بودم، جداییم و طلاقم با یه دختر بچه که الان ۳ سالش شده، چرت و پرتایی که مادر شوهر سابقم پشت سرم گفت از پا داشت من و در میورد. انقدر مثل شما غصه خوردم که منی که یه موی سفید نداشتم تو سن ۳۴ سالگی نصف موهام سفید شد. ولی اونایی که عذابم دادن خوش وخرم!
و در اخر مادرم که دچار سرطان سینه شد.
به خودم اومدم دیدم با غصه خوردن من گریه و اه ونفرین چیزی برای من درست بشو نیست. پس سپردم همه چیزو به خدا و به جلو حرکت کردم. ارتقاع شغلی گرفتم، شادی رو به خونه اوردم، پا به پای مادرم با سرطانش می جنگم. با دخترم بازی میکنم، گردش میکنم، مسافرت میرم. هر وقتم یادش میوفتم کمی گریه ام میگیره به خودم میگم اونا خوشن چرا من نباشم.
الان همونا که کلی چرت و پرت در مورد من شنیده بودن همه میگن احسنت به نو زن نمونه و مادر خوب! دوستان و فامیل تحسینم میکنن! شغلی که من دارم ارزوی خیلی هاست!
انقدر خودم و بار کارای خوب و جریان زندگی مشغول کردم که کمتر ذهنم طرف بدی های سال پیش میره.
شما هم رها کن! به خدا هیچی و هیچکس ارزش اینکه حال ادم خراب باشه رو نداره. حالا گیریم که اونا تقاصشونم پس دادن، شما نتهایتا یه مدت خوشحالی ولی این بازم باعث نمیشه در مدت طولانی حالت خوب شه، باور کن اینو!
پس دختر خوب پاشو یه نفس عمیق بکش و خودت رو بساز. زندگی جریان داره پس باهاش همسو شو. هر بار که یادت افتاد چی شده به خودت بگو اتفاقی که افتاده و شما نمیتونید تغییرش بدین مال گذشته است. اگه شما حالتو خوب کنید حال مادرتونم خوب میشه. تو گذشته خودتو اسیر نکن فایده اش چیه؟؟ شما اگه دور از جونت انقدر گریه کنی تا جان از کفت بره اب از اب تکون نمی خوره پس فکر خودت باش!