خلاصه :
سپهر همش میرفت میومد این دختره هم عاشق سپهر بود سامانو گذاشته بود تو آب نمک.بعد سامان سپهرو دختره رو دید قهرو دعوا بعد سپهر رفت خارج.سمان گفت بخشیدمت و خواستگاری ولی بعد یه مدت سامان خیانت کرد.گفت تلافی کردم تو باید باهام بخوابی و کلی عکس و فیلم حین رابطه از دختره ضبط کرد.بعد رابطه داشتن ولی دختره بک... خیلی اسیب ندید.بعد سامان گفت برو پی زندگیت ولی دختره رفت جلو سامان رگشو زد ولی کم بود نمرد.بعدش کات فور اور.بعد سامان معتاد شد الانم دختره با یه پسر خررررررپول که سه تاماشین بالای 200 میلیون داره نامزده و خیلی خوشبخته.پدرو مادر پسره فوت شدن و خواهرای پسره همه دکتر و مهندس.
قصه ی ما به سررسید ولی ما در حسرت عکس سامان و سپهر سوختیم