همسایه روبرو مون یک اقای حدودا۶۵ ساله است که چندسال پیش ما اپارتمان مونو ساختیم نقل مکان کردیم اینجا و خلاصه یک خانوم خیلی زیبایی هم داشت و کلا چند بار مامانمو روضه دعوت کرد و این چیزا بعد همسایه ها گفتن که این اقا دوتا زن داره و ما دقت که کردیم دیدیم اغلب همین خونه خانم اولش هست,خلاصه تا پارسال که خانمش اومد خونمون و سفره دلشو برا مامانم باز کرد,گفت که من ۴شنبه ها شوهرم میره خونه اون یکی زنش همه دلخوشیم همینه که میبینم چراغ خونه شما تا صبح روشنه!(منظورش چراغ اتاق منو اتاق داداشم بود اخه ما زندگیمون جغدیه شبا بیداریم )چند شب قبلش هم سفر بودن دزد رفته بود خونشون:(
خلاصه میگفت که من وقتی حامله بودم این رفته ازدواج کرده ,ماه هفتم بودم که خبرشو برام اوردن و بچم سقط شده پسرهم بوده میخواستم اسمشو بزارم فلان چیز:(خیلی ماجراش طولانیه حالا بعد خواستین تعریف میکنم,اینم بگم چندماه بعدش این خانومه سرطان داشت و فوت کرد