2733
2734
عنوان

مادر شوهرای شمام زن نیستن؟

| مشاهده متن کامل بحث + 2992 بازدید | 85 پست
دقیقا همینجوریه  اونروز از سرکار که راه دور رفته بود ساعت ۳اومد جلو درمون گفت یه لیوان اب برام ...

آره دیگه قطعا واسه غذا بوده وگرنه که آب سوپری هم داره..دیگه عادتش دادی وگرنه تا قبل تو چیکار میکرد !مزه غذاهاتم رفته زیر زبونش..مادرش مطمئن باش همیشه همینجور بوده 

حالا بدبختی آدم روش نمیشه بگه نیا و این حرفا خودش باید متوجه باشه...دقیقا همینه ک میگی خانوادت سختشونه چون دوست دارن غذای درست حسابی بزارن جلوش ،بقول شاید آدم خواست یه روز نون و ماست بخوره

انشاالله ک زودتر برین سر خونه زندگی خودتون تو هم راحت سی دو جون گرفتار شدی الان🙂

✳️تو فقط قسمتی از من رو میشناسی، من یک جهان پر از رازم... 🌱


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

نه بابا مادرشوهر خواهرشوهرم همین جوری بود پسر میگفت ما همه عمر یا نون پنیر خوردیم یا تخم مرغ ماما ...

زن همسایه ما هم همینه ۵ تا پسر و یه دختر داره که ازدواج کردند باور می کنید کل عمرش دوبار غذا براشون نپخته بچه هاش سر ظهر میرفتن گوجه خیار ماست و... میخریدن میاوردن میخوردن این زن همش خونه مردم پلاس بود بهترین ها رو می خورد کاری به بچه هاش نداشت تا حالا ندیدم به یه عروسش مهمونی بده در عوضش میره ماه به ماه خونه پسراش میممونه

شانسه فقط شانسسسس

دقیقا مشکل همینه با چه رویی بگم نیا باید خودش فهمش بکشه دیگه

بهترین راه اینه بگی مواد غذایی بخره بیاره بندازش توی خرج تا مجبور بشه نیاد

هر وقت گفت چی دارید بگو گوشت  یا مرغ و ....بخر بیار برات بپزم 

2731
دقیقا همینجوریه  اونروز از سرکار که راه دور رفته بود ساعت ۳اومد جلو درمون گفت یه لیوان اب برام ...

ولی زیادی هم رو نده ، این شوهرتم یه جور دیگه از اون طرف بوم افتاده ، یکم به فکر آبروی خودش تو خانواده زنش نیست ، نمی تونه تو راه یه ساندویج بگیره بخوره ، نیاد دم در خونه شما نون خالی و آب بخواد! 

اگه هدفش دیدن شماست که تو راه یه آب و غذا بخوره و بعد با عزت و ابرو بیاد شما رو ببینه و شما رو جلو خانواده اتون سرافکنده نکنه! 

کنار میای، کنار میایی، کنار میایی، بعد یه روز می بینی دیگه نمی تونی کنار بیایی، از همون کنار می زاری می ری!
میگه خستم نمیتونم یه جا پیدا کنم غذا بخورم 😐

بگو کارت بانکی ات بده من با اسنپ فود برات غذا سفارش میدم بیاره در خونه ات! 

کنار میای، کنار میایی، کنار میایی، بعد یه روز می بینی دیگه نمی تونی کنار بیایی، از همون کنار می زاری می ری!

استارتر یه چیزی بگم

نوه خاله من با یه دختری نامزد کرد حدودا دو سه سال نامزد بودن بعدش به هم خورد 

یه روز بابای دختره برای برادرم تعریف میکنه سه ساله این پسر وقت و بی وقت میاد خونه من و غذا میخواد صبحانه ناهار شام 

اونم به موقع نمیاد از ساعت ۸ صبح تا ۱۲ هر ساعتی بیاد صبحانه میخواد

از یاعت ۱۲ تا غروب هر وقت بیاد گشنشه ناهار میخواد 

از غروب تا نصف شب هر موقع بیاد گشنشه شام میخواد 

توی این سه سال یه پرکاه برای دخترم نخریده دیگه خون به جیگر شدم به دخترم گفتم یا نیکشمت یا باید به هم بزنی مجبورش به هم زد 

باور میکنی دو سه ماه بعدش با یه پسر خوبی ازدواج کرد 


خونواده خالم فوق العاده خسیس هستن خلاصه سه سال بهترین غذاها رو خونه نامزدش خورد که توی عمرش نخورده بود 

میترسم براش عادی بشه  اصلا سیاست ندارم نمیدونم رفتار درست چیه  ولی دیگران میگن زیاد رو ن ...

ترست کاملا به جاست ،محبت خوبه ولی اگه از حد بگذره تبدیل به وظیفه میشه پس اصلا همچین کاری نکن 

اولا دعوتت از هفته ای یک یا دو بار بیشتر نشه

ثانیا شوهرت الان مثل یه بچه عادت پذیره چون بقول شما مادرش کدبانو نبوده پس اصلا به زندگی اتوکشیده و سفره ی همیشه رنگین و اماده عادتش نده چون عادت و وظیفه میشه براش نمیگم مثل مادرشوهرت باش ها نه 

ولی یه حد وسط باش

گورستان ها پر از افرادی است که روزی گمان میکردند چرخ دنیا بدون آن ها نمیچرخد
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687