وای یاد داداشم افتادم.
کوچیک بود. تو پارک بودیم. نشسته بودیم روی زیرانداز. دستشو گذاشت روی چمن، نگو یه زنبور زیر دستش بود. نیشش زد. ببیچاره انقدر گریه کرد!😔
یه بارم انگشت پاشو یه مورچۀ بزرگ گاز زده بود، مگه ول میکرد انگشتشو؟! کوچولوم واسه اینم گریه کرد.😥