منم دیشب سر موضوع پدرش با شوهرم بحث کردیم از سحر قلبم ودست چپم درد می کنم اینقدر واضح داره به پسرش ظلم می کنه فامیل خود شوهرم عصبی شدن ولی شوهر احمقم قبول نمیکنه 😐 منم دیگه از شوهرم دل کندم فقط به خاطر بچه هام
ببین گلم شما خیلی ناراحتی و حق هم داری
الان چندتا نفس عمیق بکش یکم خودتو اروم کن...
واقع بین باش شما نمیتونی همسرت رو تغییر بدی تا زمانی که خودش نخواد...
ولی میتونی خودت و سبک زندگیت رو تغییر بدی....
دقیقا رفتار شما مثل همسرتون هست فقط اون نسبت به پدرش شما نسبت به ایشون وقتی جایی کار داره شما دنبالشی و خودتو به آب و آتیش میزنی که کنارش باشی وقتیکه پیشته داره بهت لطف می‌کنه واست وقت می‌ذاره...
پس یک مدت تا همسرت به خودش بیاد خودت بشو اولویت اول زندگیت تمرین کن بدون همسرت بهت خوش بگذره میدونم سخته آدم دلش دونفره میخواد عاشقانه میخواد ولی برای یه مدت لازمه بذار شوهرت حس کنه داره از زندگی و تفریح های شما حذف میشه....اگه اعتراضم کرد بگو گفتم تو سرت شلوغ وقت نمیکنی و بعد برو دنبال کارت بدون بحث و دعوا....اینطوری وقتی کمتر وابسته ی همسرت باشی ایشون تازه شمارو میبینه و ترس از دست دادن شمارو هم پیدا می‌کنه....الان پیش خودش میگه این همیشه هست ولی پدرم نه...
و دیگه در مورد خانواده بحث نکن بیخیال باش پیشش
بذار حساسیتش کم بشه هرچقدر شما بگی نکن اون فکر می‌کنه میخوای پدرشو ازش بگیری پس بدتر می‌کنه....
شوهرم گفت بدکارینه که کارایه تورو میکنم باهاش
ولی شوهرم جوریه که نمیتونه باهاشون قهر کنه
دلش کوچیکه
باز نون گرفت برای اونام برد
ولی باور کن اگه هفته ها شوهرم نباشه یه تیکه نون بهمون نمیدن
ولی شوهرم همیشه براشون میگیره
چون روستامون نونوایی نداره میگم
خودشونم باشعور دارن
من زیاد باهاشون کار ندارم پشته سرم هی بد میگن
کاش مال من به خودش میومد یه احمق به تمام زندگیم زهر شده برام چندروزه مدام معده درد وحشتناک و بیرونی عصبی دارم
همین الان گفت دارم زود میام گفتم بهشون بگو داری میای عین این چندروز نکنن که گه ماشینو ندیدیم همین الان باز ماشینو بابای سگش داره میبره که بره شب بیاد شوهرمم خودشو ماشینو عین همیشه نفرین کرد
قلبم شکسته ترین حالته نمیدونم پیش کیی خودمو خالی کنم حالم بهم میخوره اینقدر حرصیم برای کوچکترین خواسته ها
اشغال موتور خرابه نمیگه شاید خبرمرگ سگی پسرم بخواد زن و بچشو قبرستون ببره ما فقط شبو به زهرماری می‌بینیم
خسته ترین آدم دنیام معده درد داره جونمو میگیره
ما رسما هیچ حقی نداریم
همین الان برای چندمین بار حالم باز بد شده دارم بالا میارم از شدت ناراحتی
بازم حرفای خودشو زد
اون روز دعوای وحشتناک کردیم دوسه روز خودش میگفت بریم و فلان ولی کم الان میگه مگه هردیقه باید بری بیرون بخدا فقط شبی نیم ساعت میریم همش بهونه الکی میاره دارم جون میکنم
من یه درصد اون زن داداش گهش که محل سگ نمیدن بهشون بیرون نمیرم نفرین خوب نیست ولی مدتهاست دلم نمیخواد شوهرم و باباش وجود داشته باشن
نفرت عمیقی ازشون گرفتم
فقط بخاطر بچم که سرخورده نشه و سختی نبینه دارم خودمو آب میکنم شاید تا یکسال دیگه هم نباشه منو اون میدونه من چی میگم ولی عین همیشه خودشو میزنه به اون راه بیشرف پست
کاش ماشینش هزار تیکه بشه کاش بمیرن همشون که فقط زندگی مارو نابود کردن
کاش هیچوقت ماشین دار نمی‌شدیم که بشه بلای جونم
اونا برن یه طرف
شما داری خودتو نابود میکنی انقدر خودخوری نکن
بدتر میشه حالت
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
26 ثانیه پیش
27 ثانیه پیش
29 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
