اوایل که عروسی کرده بودیم خوب نمیتونستم غذا بپزم مسخرم میکرد
کم کم آشپزی خوب شد ولی هنوز کندم تو انجام کارهای خونه وآشپزی
اون هم خیلی حساسه رو تمیزی خونه خیلی
بیاد ببینه خونه نامرتبه منت میزاره یا دعوا میکنه میگه من غذا نمیخوام خونه چره اینطوره یکروزی غذا نباشه ناراحت میشه قهر میکنه
یعنی خونه مرتب هم باشه ولی خیلی زیاد تمیز نباشه باز هم ناراضی وغر میزنه
من کلا دو ماهه عروسی کردم تو این دوماه چند بار که مثلا میخواست مهمون بیاد خونه رو واقعا حسابی تمیز کردم که از صدتا خونه تکونی بهتر بود و کل روزمو میگرفت و فردا باز کثیف میشد شوهرم توقع داره خونه همیشه همونجوری باشه
بعد خونمون کوچیکه و خیلی زود دوباره نامرتب میشه یا از بس شلوغه اونطوری دیده میشه
خونه خودشون مادرشه و سه تا خواهراش همشون هم بزرگن و کاری جز کار خونه ندارن نه درسی نه سرکار رفتنی نه انجام کارهای هنری هیچی
کارهاشونو تقسیم کردن یکی جارو و ناهار باهاش اون یکی صبحونه و ظرف ها اون یکی شام و شیشه ها و ....
سه خونه هم مخصوص مهمون دارن که هر ماه یه دستی بهش میکشن و خودشون هم زیاد نمیرن و همیشه تمیز میمونه
وقتی هم که مهمون بیاد برای شام و ناهاری و زیاد باشن ما عردس هارو دعوت میکنن دو نفر غذا میزاره دو نفر سالاد درست میکنه دو نفر سفره رو میچینه بعدش هم همه جارو تمیز میکنن و میرن وقتایی هم که خودمون بریم باز همینطور
و شوهرم ازم توقع داره دست تنها همه کاری کنم
خودش یبار جارو برقی بکشه تا صد روز میگه
چند روز پیش من پریود شدم واقعا هم پریودهای خیلی سختی دارم چه از لحاظ خونریزی چه درد
روز اول طوری میشه که گاهی قرص جواب گو نیس باید برم دکتر آمپول بزنم
خلاصه این سری من تصمیم گرفتم با قرص و نبات داغ و... حالمو بهتر کنم و دیگه نرم دکتر و با اون همه درد بزور فقط تونستم ناهار بپزم خونه نامرتب بود ولی بعد ظهر میخواستم مرتب کنم اومد بجای تشکر و پرسیدن حالم
اول کلی غر زد که خونه کثیفه بعد هم از غذا ایراد گرفت و در آخر هم باز خونه رو گفت و رفت
منم مجبور شدم با اون همه درد تا غروب سر پا باشم لباسشویی رو هنوز وصل نکرده بود کل لباسارو شستم شام گذاشتم همه جارو گردگیری کردم ظرف هارو شستم جارو کردم
وقتی اومد فقط گفتم تو اصلا منو درک نکردی فقط یه روز هم نتونستی تحمل کنی باز عصبی شد که چته از وقتی اومدم چیزی که وظیفه رو انجام دادی سر من منت میزاری
حالا دیروز خونه تمیز بود من تا ناهار رو بپزم برق و آب قطع شد هم ظرف ها موند هم خونه
شوهرم اومد ناهار رو خورد گفت با مامانم ب و مهمونی
منم خونه رو همونطور گذاشتم و رفتم تا برگردیم ۳ ۴ ساعتی گذشت و ۱۵ دقیقه بعد شوهرم آوند باز غر زد که چرا اینطوریه چرا میکردی تا حالا منم سریع همه چیو جمع و جور کردم
بعد ش باز غر زد
بعد گفت ۱۵ تومن که طلب داری و رو ازم نگیر
منم گفتم من که سر کار نمیرم که همیشه پول داشته باشم این هم پس اندازمه ولی تو میری هر روز پول دستت میاد
ناراحت شد بعد من چند تا چیز خیلی کم قیمت گفتم بخره
با به شوخی گفتم واسه خونه وای فای بگیره یهویی داد و هوار راه انداخت کم بهم فشار بیار خسته شدم از دستت
خدا شاهده من اصلا ازش چیزی زیادی نخواستم تا حالا
شارژم خودم خریدم آلا یه بار
لباس بعد عروسی هنوز که هیچی نگرفتم
خوراکی رو که بهش معتاد بودم و به زور نخواستم
بعد گفته بودم از خونه مادرش شیر بیاره همیشه اونا تو ظرف خودشون میدن اومد گفت ظرف بده بیارم منم خسته بودم و بیحال گفتم اونا خودشون تو ظرفشویی میدم گفت بده منم دیگه پشیمون شدم گفتم نمیخواد ول کن کلی داد و هوار کرد تو همیشه همینطوری تنبل و بعد کلی دعوا کردن رفت شام رو نمیدونم کجا موند بعد شام هم اومد سد سنگین برخورد کرد
واقعا مت باید چیکار کنم؟