به دادم برسید

نگارجان حق باتوعه من خودم باید یه کاری کنم

همراز جان شما ک شرایط مارو نمیدونی انقد ازهمه قرض گرفتیم ک کسی حاظر نیس ده هزار تومن بده پوشک بچه مونو بخریم چه برسه ب هشتصد

اخی عزیزم  

امشبم طبق معمول با شوهرم بحثم شد. آخرین باری ک پوشک گرفته دو هفته پیشه از اون ده تایی ها. بهش گفتم همینجوری ولمون کردی ب امان خدا نمیگی بچم چی میخوره چیکار میکنه. میگه هفته ی پیش یه کیلو سیب زمینی خریدم همونو بپز بده بخوره. گفتم مگه یه کیلو سیب زمینی چقدره ک حالا بپزم بخوره میگه روزی یه وعده بهش غذا بدی بسه میخواد چیکار زیاد بخوره :( خدایا خودت ب دادم برس

گفتم حداقل بذار برم از مسجدی کمیته ای چیزی کمک بگیرم عصبانی شد گف میخوای آبروی منو ببری و این حرفا. نتونستم بهش بگم فعلا که تو آبروی مارو بردی با این کارات. بغضم اجازه نداد حرف بزنم

همراز جان خانومم بلاخره خدای دختر منم بزرگه. تو اوج ناامیدی وقتی ک دیگه کم کم داشتم ب این فکر میکردم ک بمیرم و راحت شم اومدم تاپیک زدم و خدا شماهارو سرراهم قرار داد. با همه ی سختی ها حداقل اینو میدونم ک دخترم گشنه نمیخوابه و نصف شبا از گشنگی ناله نمیکنه. با اینکه بازم پوشکشو دیر ب دیر عوض میکنم ولی حداقل اینو میدونم که پاهاش تاول نمیزنه و زخم نمیشه. لباسایی ک فرحانه ی عزیزم پست کرده براش رو تنش میکنم مثل ماه میشه

اگه شماها نبودین معلوم نبود چه بلایی سر من و دخترم میاد. خدا خودش شاهده از اون پولا حتی یک ریال هم برای خودم خرج نکردم همشو خرج دخترم کردم شماها فرشته ی نجاتش شدین و خدا شاهده دغدغه ی هر روزم برگردوندن پول هاس تا دینی به گردنم نباشه پیش خدا شرمنده نشم

عزیزم سلام

خوبی گلم؟

باور کن همش به فکرتم

ولی واقعا نمیدونم راه حل مناسب چیه

همش دارم فکر میکنم، چه پیشنهادی بدم که بتونی ۸۰۰ جور کنی

عقلم به جایی نمیرسه

سلام سلورا جانم ممنون ک ب فکرمی. خدا هرچی میخوای بهت بده. عزیزم من چرا جور کنم هشتصد تومنو شوهرم بیخیال نشسته من دارم زجر میکشم. خودمم هیچ راهی ب فکرم نمیرسه تنها امیدم ب عموی بزرگم بود ک اونم هیچ شد. کاش عموم این پولو میداد میرفتیم سرخونه زتدگیمون اون موقع میتونستم شوهرمو بفرستم سرکار. الان دوریم محبت هام روش اثری نداره اگه پیش هم باشیم روش کار میکنم راضیش میکنم 

سلام.خوبی عزیزم؟اره تابلو نقطه ضعف داده.ببین عزیزم من جای شما بودم اون خونه رو ترک میرفتم و میرفتم منزل پدر شوهرم.هرچی باشه اونا انقدر درکم میکردن که هر حرفی رو مثل این خانوم بزبون نیارن.برو عزیزم.اونم خاست یا میاد یا از زیر سنگ هم شده پول جور میکنه خونه رو کرایه میکنه.موندن اونجا بنظرم دیگه صحیح نیست.

دیما جان میترسم برم اونجا شوهرم دیگه نیاد دنبالم. پدرشوهرمم وضعش خوب نیس اصلا نمیتونه خرج بچه مو بده. باز شوهرم دوهفته ای یه پوشک میخره پدرشوهرم همونم نمیتونه بگیره. خودشون خرجشونو شوهر من میداد الان فقط با پول یارانه شون دارن زندگی میکنن. میترسم برم اوضاع از این بدترشه

پدرشوهرم خیلی خیلی خسیسه. تا وقتی شوهرم پول داشت رو چشماش نگهش میداش الان ک چن وقته پولی بهش نداده دعوا راه انداخت و شوهرم و من و دخترمو از خونه شون بیرون کرد گف دیگه پاتونو اینجا نذارین. همینه ک شوهرم نمیذاره برم اونجا وگرنه بهترین جا فعلا خونه ی اوناس. اینجا خیلی تو شرایط بدی داریم زندگی میکنیم. تا دخترم یکم گریه میکنه خانومه میگه ساکتش کن سرم رفت

عزیزم شوهرت چی کار میکنه؟ هیچ فکری داره برا بهبود شرایط؟ برنامش چیه؟ اصلا صبح تا شب چی کار میکنه؟

نگارجان صب تا شب میخوابه فقط. مغازه ی پایین یه جای مخفی داره فقط میخوابه اونجا هیچی هم نمیگه هرچی میپرسم. ب خدا درمونده شدم

خودت هیچ طلایی نداری بفروشی حتی یه حلقه ساده