دارم روانی میشم کلا توی چهارماهمه چیزم عوض شد
من یهدختر شیطون بهم میگفتن زلزله از بس همه همش پر جنب وجوش بودم
پر حرف بودم
ساده بودم
از هیچ کس ناراحت نمیشدم عاشق دورهمی و مهمونی بودم
الان حتی خانواده خودم رو هم بزور نگاه میکنم شبا اینقدر گریه میکنم که صبح یادم نمیاد چطور خوابم برد گوشه چشمم زخم شده اینقدر اشکامو پاک کردم
همش قرص و دارو و دکتر اون روزی که دکتر اعصاب نامه ارجاعی داد که برم پیش روانپزشک حال بابام داغون بود
یک ماهه قرصامو نمیخورم
ولی امشب میخوام تمام قرصایی که تو این یکماه نخوردمو بخورم تا بمیرم
تو این تاپیکو میبینی
و من دوست دارم ..