پسرم سرما خورده برده بودیمش مطب حدودا ده نفری تو مطب بودن بعد این منشی یه نفرو صدا زد که هم فامیل من بود گفت فلانی بعد من سریع بلند شدم گفتم بله بعد یهو شوهرم مانتومو کشید گفت بشین خودمون نیستیم که خب من انقد هواسم به بچم بود فکرم مشغول بود متوجه نشدم که باید فامیل شوهرمو صدا بزنه انقد ضایع شدم همه نگام کردن