ای خواهر این حرفهای خاله زنک که نگو چقدر عذاب آور بود چقدر زیاد
واز تاثیرات هرچقدر بگید کم گفتی بخصوص اینکا مجبورم هنوزم توی روستا رفت آمد کنم
بخاطر مادرم و کشاورزی تابستان داریم
بدترین زندگی ها توی روستاهاست
برای شهری ها که از دور دارن مارو میبین زیبایت
ولی بیان وسط تابستان که از صبح تا ۶غروب مجبور بودم خیار جمع کنم پینه های دستام مون میدیدن
واینکه اجازه نداشتیم زودتر از یک هفته ای یه بار با وجود اون همه کثافت حموم بریم
چون زشت بود
حرف در میاوردن برامون
فلان دختر هفته دوبار مره حموم
حمام که چه عرض کنم وسط روستا یک دانه دوش اون همه چشم
از کدوم عذابهای روستا بگم....
ولی شما خواهر خوبم
خوشحالم که موفق شدی
خوشحالم یک دختر روستایی تونستی درس بخونی و انشالله به آرزوت برسی و اینکه خارج ببینی
بهترینهارو از خدا براتون میخوامم.....🥰🥰🥰