2733
2739
سلام . شاید خوندن این مطلب دو سه دقیقه بیشتر وقتتون رو نگیره اما حتما بخونید و نظرتون رو در موردش برام بگید . من یه برنامه نویس هستم که سالهاست تو این حوزه کار میکنم ، الان دو سالی هست که میخوام یه پروژه مالی نرم افزار حسابداری : https://irangig.com رو برای خودم شروع کنم ولی همش امروز و فردا میکنم و با وجود اینکه میدونم تنها راه امید به آیندم از درون این پروژه میگذره، اما نمیتونم شروعش کنم، دست و دلم به کار نمیره ، یا بهانه های الکی میارم و میگم استرس گرفتم و آرامش روانی ندارم برای شروع این کار ، به نظرتون چکار میتونم بکنم ؟ چکاری انجام بدم که از این کرختی محض بگذرم ؟ 

نمی تونم تمرکز کنم تا قدرتم رو جمع کنم برای شروع این کار 
واقعا دیگه نمی تونم این حس رو تحمل کنم 
ممنون میشم اگر کمکم کنید و راهنمایی بدید بهم . 
لباس کار فقط سیف شو  فروشگاه اینترنتی لباس کار 

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

2728

منم کل برنامه هام بهم ریخته

میخوای دوست شیم

از شنبه انشالله با هم کارامونو انجام بدیم؟

من که درسام عقب افتاده دوره هامو برا دوستام نذاشتم چند وقته لغت جدید حفظ نکردم دیگه شبا یادم میره قران بخونم

کلا بهم ریخته شدم باید یه نظم به زندگیم بدم

‌قطره، دلش دریا می‌خواست. خیلی وقت بود که به خدا گفته‌بود.هر بار خدا می‌گفت «از قطره تا دریا راهی‌ست طولانی. راهی از رنج و عشق و صبوری. هر قطره را لیاقت دریا شدن نیست.»قطرہ عبور کرد و گذشت. قطره پشت سر گذاشت. قطره ایستاد و منجمد شد. قطره روان شد و راه افتاد. قطره از دست داد و به آسمان رفت. و هر بار، چیزی از رنج و عشق و صبوری آموخت.تا روزی که خدا گفت «امروز، روز توست! روز دریا شدن.» خدا قطره را به دریا رساند. قطره طعم دریا را چشید. طعم دریا شدن را. اما...روزی قطره به خدا گفت «از دریا بزرگ‌تر، آری از دریا بزرگ‌تر هم هست؟» خدا گفت «هست.»قطره گفت «پس من آن را می‌خواهم. بزرگ‌ترین را. بی‌نهایت را.»‌خدا قطره را برداشت و در قلب آدم گذاشت و گفت: «اینجا بی‌نهایت است.»آدم عاشق بود. دنبال کلمه ای می‌گشت تا عشق را توی آن بریزد. اما هیچ کلمه‌ای توان سنگینی عشق را نداشت. آدم همه‌ی عشقش را توی یک قطره ریخت. قطره از قلب عاشق عبور کرد. و وقتی که قطره از چشم عاشق چکید، خدا گفت «حالا تو بی‌نهایتی، زیرا که عکس من در اشک عاشق است :)
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز