چقد مث همیم منم دغدغه م کنکورم بود که رسیدم بش ولی تو این راه تنهاترین شدم و به حدی از تنهایی رسیدم که الان حوصله اینکه با یکی بشینم چ حرف خوب چ حرف دل بزنم ندارم حس میکنم هرچیم بگم کسی نمیفمتم
من موقعی که پشت کنکور بودم فق ی دوس پسر داشتم که عذابم میداد و حالمو بدتر میکرد که اونم بم خیانت کرد و رفت من کسی بودم ک کلی شاد بود و رفیق داشت همه رفیقامو از دست دادم الان انقد عادت کردم به تنهایی که حس میکنم ی ادم جدیدم
دلم میخاد فق ی ادم باشه که دلمو بش خوش کنم تو دنیا ولی حس میکنم دیگه توانایی تحمل همون ی ادمم نداشته باشم
بازم خداروشکر که به هدفم رسیدم
دانشگام میرم تنهام و با کسی نمیپرم با بضیام فق در حد سلام علیک
به حدی ک یکی از پسرا کلاسمون بم پیام داد تو چرا انقد مغروری و با کسی نمیپری 😐