خانما من ۱۰ساله ازدواج کردم و با خانواده شوهر تو ی ساختمون هستم ،مغزم دیگه نمبکشه شوهرم صبحا نیم ساعت بعد از ظهر یک ساعت و شبم یک ساعت میره پیش مامانش هر وقتم میره همش با همدر حال تعریف کردن هستن و آمار همه چیو کجا رفتیم چیکار کردیم چند کار کرده چند ضرر کرده بهشون میده ،هر چقدرم بهش میگم کارت اشتباهه یا هیچی نمیگه یا به بحث کشیده میشه بی محلیم که میکنم باز از ی طذف دیگه دردسر داره هر ترفندی بگی رفتم واقعا حالم بد میشه دیگه صبرم تموم شده چیک . کنم چجوری خودمو کنترل منم تروخدا دارم خودمو پیر میکنم