😂😂😂
ینو گفتی یاد خواهرشوهرام افتادم
دوتاشون یه بار سوار تاکسی میشن .مسیر طولانی بوده.از بخت بد یکی شون از همیناس که تو ماشین دلش بهم میخوره.بعد تا برسن به مقصد خودشو نگه میداره .تا پیاده میشه همون روبروش کنار خیابون یه مرد نشسته بوده رو کله این بدبخت بالا میاره😂😂✋
بعد اون یکی خواهره میگفت من راهمو کشیدم رفتم گفتم نگید من با شماهام.فکر کنم همون که حالش بد شده دخترش هم دنبالش بوده.
خلاصه مرده یکم بهش چیز گفته
اون یکی خواهرش هم میگفت صبر کردم تا دورش خلوت بشه تاکسیه بره بعد رفتم سمتش
یعنی صد بارم یادم بیاد محاله نخندم😂😂😂