2733
2739

منم نوشتم..تا چهار سال..ولی دیگه ول کردم

من کارها و حرفهای جالب بچه ها..یا اتفاق مهم..مثل دندون افتادن..بیماری های سخت..

کلا درهم..

محتاط باشیم، در "سرزنش" و "قضاوت کردن" دیگران،وقتی، نه از "دیروز او" خبر داریم نه از فردای خودمان
از تجربیاتت بنویس و از گندایی که زدی از افکاری که دوره نوجوونی هممون داشتیم بعد بش پی بردیم فهمیدیم ...

😄

محتاط باشیم، در "سرزنش" و "قضاوت کردن" دیگران،وقتی، نه از "دیروز او" خبر داریم نه از فردای خودمان

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

من از کلاس هشتم یعنی سال 76 تا سال های تقریبا 85...86 که پسراولم به دنیا اومد حدود سه دفترخاطره رونوشتم و پر کردم....تقریبا تمام وقایع مهم زندگی و اطرافیانم رو ثبت کردم که روزی بچه هام بخونن و ذوق کنن.....الان بچه هام هیچ تمایلی به خوندش ندارند البته پسرند....پسر بزرگم دبیرستانیه و اصلا خوندن این خاطرات براش اهمیتی نداره ...برا شوهرم هم همینطور......و فقط خودم گهگاهی از تو ساکم درشون میارم میخونمشون...وبرای لحظاتی به گذشته های دورم میرم...وبیصدا برای اون روزهای شیرینم اشک می ریزم....

من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود.....
2731
من از کلاس هشتم یعنی سال 76 تا سال های تقریبا 85...86 که پسراولم به دنیا اومد حدود سه دفترخاطره رونو ...

عزیزممم. چه با احساس. منم تا تاپیک رو دیدم گفتم ممکنه این همه بنویسه و کسی نخونه حتی...

اما الان زوده بچه هاتون متوجه کار با ارزش شما بشن. بچه ها مخصوصا پسرا تو این سن اهمیتی نمیدن به این چیزا اما به وقتش می خونن و لذت می برن. 

عزیزممم. چه با احساس. منم تا تاپیک رو دیدم گفتم ممکنه این همه بنویسه و کسی نخونه حتی... اما الان زو ...

اخه شوهرم هم تمایلی به خوندنشون نداره.....درصورتی که اگه شوهرم دفتر خاطرات داشت حتما تا به امروز صددفعه میخوندمشون...اخه من عاشق این چیزهام....بچه هام پسرن...بنظرم اگه دختر بودن...رغبت بیشتری به گذشته ی مامانشون داشتن...حتی من گاهی از بازیهایی که باخواهرام و برادرم انجام میدادیم و قهر و دعواهامون با ذوق براشون تعریف میکنم....خیلی سرد استقبال میکنن وکنجکاوی بیشتری به خرج نمیدن.....درصورتی که من تو سن اینا که بودم....خیلی پرذوق و علاقمند به داستانهای مامانم بودم...

من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود.....
اخه شوهرم هم تمایلی به خوندنشون نداره.....درصورتی که اگه شوهرم دفتر خاطرات داشت حتما تا به امروز صدد ...

بله درسته دنیای دخترو پسر با هم زمین تا آسمون فرق داره.

اصلا هر کسی خاطره بنویسه در واقع برای دل  خودش نوشته..حالا اگر کسی افتخار خوندنشو پیدا نکرد دیگه اشکالی نداره. 

بله درسته دنیای دخترو پسر با هم زمین تا آسمون فرق داره. اصلا هر کسی خاطره بنویسه در واقع برای دل &n ...

دقیقا همینطوره...اغلب خاطرات فقط برای خودشخص با اهمیته...... 

من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود.....
2738
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز