من یه شاگرد دارم میرم خونشون درس میدم جالبه مادرش هم خانه دار و شاغل نیست وای آنقدر کثیف و نامرتب هست که حد نداره
حالا آدم میگه باز نامرتب طرف یه چیزی
مثلا میرم دست بشورم روشویی و دستشوییشون رو می بینم حالم بد میشه پر از جرم و کثیفی همه پریز کلیدها و کنار دستگیره ها جای دست و دورش سیاه وسایل هم که اون وسط ریخته لباس کیف همه چی رو فرش و سرامیک راه میری کلی آشغال زیر پات میاد بعدا جالبه هم خیلی پولدارن هم اینکه خونه بزرگی هم دارن اما آدم میمونه یه کم مرتب و تمیز باشید خوب بعد همش میگه شوهرم وسواس داره من هم تو دلم میگم آره معلومه