منم اینجوری بودم
دیدم هرچقد کاراشونو تعریف میکنم و طلبکار میشم شوهرم طرف اونارو میکیره
ولی ب مرور یاد گرفتم بزارم هم خودش ببینه هم اینکه خیلی باملایمت براش میکفتمو دیگه غر نمیزدم
الان میدونه کرم از اوناس و اونا چشم دیدن منو ندارن
مثلا من قبلا همش باهاشون شوخی میکردم
الان دیگه خیلی محدود
از جام پامیشدم میرفتم میشستم پیششون الان دیگه برسم یه جا رو در نظر میگیرم میشینم خودمم سبک نمیکنم برم پیششون
قبلا اگه سوخی ای میکردن حتی ناراحت میشدم لبخند میزدم
اما الان اگ شوخی بدی کنن یا مودبانه جواب میدم یا خیلی جدی نگاهشون میکنم بفهمن حرفشون جالب نیست
سعی میکنم حرف جدی بزنم باهاشون بیشتر تا حرف های خنده دار و جوک
و اینکه سعی میکنم کمتر ببینمشون
کمتر حرف میزنم تا کمتر بشنوم
خیلی هم عالی
من الان این حرکتو یوقتایی میبینم ازشون ولی اصصصصلا برام مهم نیست،
اتفاقا خوبه مث مگس زیر گوشمون وز وز ندارن
مهم ارامشیه که دیگه دارم دورم
هرچندا انقد خاله زنک و درگیر من هستن پشت سر میگن شوهرمم تا جایی بتونه جوابشونو میده ولی خب حرفای پشت سر جاشون همون پشت سره و نباید خودتو درگیرش کنی
مثل مادرشوهر من ، شوهرم خودش با خانواده ی من قطع رابطس، بعد بمن میگه بخاطر من جواب خانوادمو نده، یبار شوهرم کفت خانومم کله پاچه خیلی خوب درست میکنه خیلی خوشمزه میشه منم گفتم آره باید یبار درست کنم کله پاچه هام خیلی خوشمزه میشه، مادرشوهرم تو جمع با لبخند گفت مگه گوسفندی که کله و پاچتو بخوریم؟؟؟!!!!!!
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست
تاپیک های به روز شده
31 ثانیه پیش
33 ثانیه پیش
33 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
