یکی از نزدیکان همسرم که خیلی مطمئن بود اومد خونمون دید حالم بده
خیلی گریه میکردم اون روزا
بلاخره گفتم
گفت اسم و تلفن طرفو بده برم حسابشو برسم
میدونستم دختره انگار همسایه قدیمیشون بوده
این بنده خدا شناختش و حتی گفت این دخوره عوضی از من شماره شوهرت گرفت با اسم پسر
و خودش عذاب وجدان گرفت
گفت خونشو هم بلدم میرم حسابشو میرسم
رفته بود در خونشون و حسابی از خجالت دختره درومده بود و گفته بود حیف خانمش بارداره وگرنهمیگفتم بیاد آررو واست نذاره بعد به همسرم گفته بود شمارو فلان روز و فلان ساعت فلان جا دیدن و این حرفا
دختره خیلی جا خورده بود و شوهر من بدتر...البته همسرم باور نکرده بود و بهش گفته بود مطمئنم ...(من) بهش گفتم ولی اون حاشا کرده بود
اون شب که اومد وعقده هاشو خالی کرد و منو زد بعدش درست شد
تا اون روز چند هفته بود مثل دشمن خونی باهام تا میکرد حتی بدتر...