2733
2734
عنوان

یه سوال درباره خونه دارم میشه بیاید لطفااااااااااااااا

| مشاهده متن کامل بحث + 600 بازدید | 58 پست
مادرشوهرم خیلی اذیت میکنه یعنی یه کاری میکنه تا چند هفته اعصاب من به هم میریزه من میگم اگه جدا بودیم شاید زودتر میتونستم فراموش کنم ولی وقتی پیششونیم نمیشه به این راحتی فراموش کرد

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید

2731
غزل جون به هیچ عنوان راضی نمیشن اینجا رو بدیم اجاره بریم جای دیگه . یه بار گفتیم گفتن ما دوس نداریم تو خونمون مستاجر بیاد . تازه اگه ما هم بلند شیم برادرشوهر کوچیکم که زن گرفت میاد جای ما میشینه
منم با مادر شوهر و جارین تو یه ساختمونیم . بعضی وقتا اختلاف هست اما سرمون تو کار خودمونه .به قول جاریم هر چی هست به مفت نشستنش می ارزه. اگه خونت تو محله خوبیه و خود خونه هم قشنگه و راحتی توش بیخیال حرف و حدیث ها و آزار و اذیت ها شو .سعی کن از فرصت به قول جاریم مفت نشستن استفاده کنی و پول جمع کنی و خونه جای خوب و ماشین خوب بخری. زندگیتو پیشرفت بده.حرف همیشه هست
همش وقتی از در خونه میخوام بریم بیرون احساس میکنم منو زیر نظر دارن. البته چند بار هم دیدم که دارن نگاه میکنن . بعضی وقتا هم که از بیرون میایم مادرشوهرم زود زنگ میزنه به خونمون . بخاطر همین همش ناراحتم
ترانه جون اگه تهرانی که می دونی حتما مستاجری یه مفضل بزرگه محل پایین تهران هم یه معضل بزرگتر اگرم شهر دیگه ای هستی بازم توی خونه مجانی نشستن یه نعمته به خوبیهاش نگاه کن.
من تجربه شخصیمو بگم هم پیش مادر شوهرو خواهر شوهر نشستم هم مستاجر بودم و الان هم که خونه مستقل دارم ، وقتی مستاجر بودم ،و حتی الان که دیگه مستقل شدم ارزومه که مثل قبل پیش مادرشوهرم باشم ، مادرشوهر منم کار به کارم نداره بنده خدا و فقط گاهی نگاه ریزی به زندگیم داشت اما واقعا اون زمانی که پیشش بودم ارزوی الانم شده عزیزم
زندگی مثل یک کلاف کامواست،  از دستت که در برود می شود کلاف سردر گم، گره می خورد، می پیچد به هم ،  گره گره می شود،  بعد باید صبوری کنی،  گره را به وقتش با حوصله وا کنی، زیاد که کلنجار بروی ، گره بزرگتر می شود،  کورتر می شود،  یک جایی دیگر کاری نمی شود کرد، باید سر و ته کلاف را برید،  یک گره ی ظریف کوچک زد، بعد آن گره را توی بافتنی یک جوری قایم کرد، محو کرد،  یک جوری که معلوم نشود، یادت باشد، گره های توی کلاف همان دلخوری های کوچک و بزرگند، همان کینه های چند ساله، باید یک جایی تمامش کرد، سر و تهش را برید، زندگی به بندی بند است به نام "حرمت " که اگر آن بند پاره شود کار زندگی تمام است
خوب زیر نظر داشته باشن خودتو بزن به بی خیالی ولشون کن بابا .بذار هر چی دلشون میخواد فضولی کنن. زندگی من رو جاریم به گند کشید چند سال انقده اذیت کرد بعد پدر شوهرم رو انداخت تو جون من دو سال اون پدرمون رو در آورد عوضش الان جاریم دستش رو شده به دست و پای من افتادن همشون.من به قولی سنگر رو خالی نکردم دیگه بدتر از من سرت نیاوردن که؟؟؟ بیخیال شو و زندگیتو بکن و تا میتونی پس انداز کن
ترانه جون خب توی این نه سال خوب استفاده کردی؟ از لحاظ مالی می گم تونستی یه خونه خوب بخری اگه نه که 9 سال زیاد نیست هر وقت یه خونه خوب خریدی یه جای معقول اون وقت دیگه به فکر مستقل شدن باش.
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687