دانشگاه ما خیلی کوچیک بود ، همه همو میشناختن ، من از هم رشته ای خودم دوتا و سه تا از رشته های دیگه خواستگار داشتم که البته همه رو رد کردم و فقط یکیشون که خیلی اصرار داشت به مرحله رسمی رسید که اونم بعد در جلسات بعدی رد کردیم ، واقعا کیس های مناسبی نبودن ، به هم نمیخوردیم از خیلی جهات، زمان ما انگار ازدواجی تر بودن ، چهره ام معمولی، کار خاصی هم نکردم والا ، با هیچ کدوم هم دوست نبودم، کلا مغرور بودم نسبت به پسرها ،
البته الان زمونه فرق کرده ، معیارها خیلی تغییر کرده ، اکثرا ترجیح میدن به شناخت کافی برسن بعد برن خواستگاری ،
بحث من برای خیلی سال پیش هست ، حدود دوازده سیزده سال پیش