امشب خییییییلی اذیتم کرررررد خیییییییییییلییییییییی
ینی تا مرز جنون رفتممممم😤😤😤😤😤😤
وااااای دارم دیوونه مییییشم😤😤😤😤
سه سالو نیمه س.
داستان از اونجایی شروع شد ک ما ساعت ۱۱ اومدیم بخابیم هرررکاریش کردیم نیومد بخابه
دیگه من و همسرم خوابیدیم.یهو با موتورش خودشو پرت کرد رو صورت من.یه متر پریدم
لبمم پاره شد پر از خون شد
دیگه همسرم دید حالم بد شده عصبی شد اومد دعواش کرد
ولی فقطططط دعوا کرد.اونم نه خیلی زیاد
گفت چرا مامانو اینجوری کردی و اینا
پسرم یدفعه خودشو انداخت رو زمین جیییییغ زد و گررررریه
ینی طوری گریه میکرد ک لباش کبود شد
انقدر ترسیدم گفتم الان حالش بد میشه
بغلش کردم اروم شد.
باز دوباره رفت رو مبل یهو پرید رو شکمم😐
باز دوباره همسرم با لحن اروم گفت نکن بابایی پسر خوبی باش.مامانو اذیت نکن
دیگه دوباره انقدررررر جیغ زددددددددددددد تا بالا اورد!!!
اصن عجیییب بووود این رفتارش ک انقدررر بد گریه کنه
از اون موقع تا الان همش گرررریه و جیغ و داد و بیداد
ینی مغزم داره سوت میکشه از سردرد
هرررچی هم نازش میگردیم بدتر عصبی میشد و جیغ میزد
اصلا اینجوری نبود نمیدونم امشب چرا اینطوری شده بود