من و شوهرم عاشق هم بودیم ۱۱ سال از اولین روز آشناییمون میگذره ۵ ساله ازدواج کردیم چند روز قبل خیلی معجزه وار مچشو گرفتم چند روزه فقط یه گوشه نشستم اشک میریزم لب به هیچی نزدم چشمام کور شد و اشکم بند نمیاد شوک بزرگی بهم وارد شده الان دائم یه صداهایی میشنوم یه چیزای عجیب غریب میبینم به نظرتون دارم دیونه میشم یکی باهام حرف میزنه
بمیرم 😞
چی دیدی
دوست داشتی تعریف کن چه جوری میشود گرفتی
حالت درک میکنم متاسفانه شما تنها نیستین ولی با بیمار کردن خودتون اتفاقی نمیفته با یه مشاور صحبت کنین
نتیجه شخصیت رشد نکرده
شاید سوتفاهم بوده
خوب همینو میخواستی بگی؟ یا مقدماته؟ من که نفهمیدم چی شده.
خدا بگم چیکارشون کنه
اره عزیزم اگه اینقدر به خودت ظلم کنی دیوانه میشی
به پهلو چپت بگیر مردها ارزش یک قطره اشک هم ندارند چه برسه خودت را از کار و بار زندگی بندازی بی خیال باش و به خودت برس و زندگی کن
مطمئنی؟ شاید سوتفاهم شده
خیلییییی سخته خدا ب دلت ارامش و بیخیالی بده
سعی کن به خودت کمک کنی. منتظر نباش کسی بیاد کمکت کنه . به جز پدرو مادر هیچکی واقعا به فکر آدم نیست
چ ربطی ب شنوایی ،صدای عجیب غریب داره؟؟
من متوجه نشدم
عزیزم به آدمای بی ارزش اهمیت نده و خودتو از بین نبر
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
9 ثانیه پیش
10 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
