پدرشوهرم بهترین پدرشوهر دنیا بود واسه من
همیشه به من میگف قلب من... تا وقتی زنده بود از ترسش هیچ کس حق نداشت ناراحتم کنه حتی شوهرم
هر وقت میدید ناراحتم خونه میریخت بهم
هر چی واسه دخترش میخرید واسه منم میخرید
هر موقع دیر میرفتم خونشون میومد میگف با من قهری نمیای اونجا
همیشه به همه میگف این قلب منه
هر جا تو فامیل نشسته بود گفته بود فاطمه رو از دخترام بیشتر دوس دارم اگه نارحت ببینمش خودمو میکشم
فقط آرزو دارم یبار دیگه برگرده بگه قلب عامو هر چی خاستی به خودم بگو ناراحت نشی ی وقت