فانتزیم اینه که یه سال از 26 اسفند بزنیم به جاده و تا 13 فروردین نصف ایران رو بگردیم. حالم از این که یه هفته عاطل و باطل و کسل بشینم خونه مادرشوهر و دم به دقیقه برم دیدن فامیلاشون بهم میخوره. عید دیدنی های مسخره و مهمونی های از اون مسخره تر. چرا نمیشه آدم واسه دل خودش زندگی کنه حداقل واسه یکسال؟؟؟
بخدا اگر چنین چیزی رو اعلام کنم مادرشوهرم سریع خودش رو میزنه به فشار خون بالا و غش و ضعف و عاق کردن و قهر کردن... اه اه اه