اوف ن بابا
سه روز رفتم بیرون خرید سر اون دادو هوا راه انداخته
دیشب قرار بودی ببرتمون بیرون
بلند شد رفت بیرون گفتم زود بیا بریم گفت باشه ساعت ۶ خواهرش اومد گفتم اومده دنبالم ده دقه برم میخواد از اون مغازه ک من میشناسم خرید کنه ساعت ۷ زنگ زد قلیونمو بزار بیام ببرم گفتم میخواستیم بریم بیرون اخه گفت ۹ میام بریم گفتم بخدا شام بیرون خوردن تفریح نیست منم بیرون موندم تا زنگ بزنه اخر زنگ نزد ۱۰ اومدم خونه گفتم شام میای بپزم گفت میام ساعت ۱۱ و نیم اومد محل ندادم بش