بعضی از اخلاقای اون از نظره من وحشتناکه و همینطور بعضی از اخلاقای من از نظر اون قرار بود توافقی جدا بشیم امشب اومده بغلم میکنه میگه یه ماه فرصت بده من گریه م گرفت گفتم قول دادی که فردا بریم بهش گفتم تو خودت مگه از اخلاقای من خسته نشدی میگه نه من تحمل میکنم گفت بخواب صبح فکراتو کن ولی پاشو بگو بهم فرصت میدی من هیچوقت دلم نمیخواست غرورش بشکنه اصرار کنه بغض کرد میگفت نزار غرورم بشکنه حرفمو گوش کن