میکشم بخدا دیگه زندگی نمیکنم برای خودم فقط ذهنم درگیر اینه آیا کسی قبولم داره اون حرفو زدم نکنه خوشش نیاد از من بیشتر بیشتر جلوی خانواده همسرم این مشکلو دارم مثلا از ترسم دعوتشون نمیکنم ک نکنه از غذام خوششون نیاد یا براشون غذا درست نمیکنم خونشون چون تو ی ساختمونیم اما جاریم بر عکسه همه کار میکنه و همه خییلی قبولش دارن چکار کنم و اینم بگم از بس خودمو کم دیدم جلو همه انگار بقیه هم فهمیدن من نمیتونم کاری کنم احساس میکنم فک میکنن من بی عرضم و الان جوری شده اگه بخام برای زندگیم ی تصمیمی بگیرم فک میکنم بقیه نکنه ی چیزی بگن یا خوششون نیاد یا مخالفت کنن