پسر داییم تو حیاط خونشون که کوچیکه مشغول گلکاری بود حیاط خیلی کوچیک دستشویی ام حیاط بود منم دستشویی شماره 2داشتم انفجاری
چندبار خواهرشو فرستادم گفتم بگو بیاد خونه من برم دستشویی هی میگفت باشه بعد کلی معطل میکرد
خیلی خونسردیه عجیبی داره
منم از اونور داشتم میترکید کلی منتظر شدم تا اومد بیرون