خب بقیش
خوب کدومی شما اولی یا دومی
من باخواهرشوهرم زندگی میکنم،زن همسرموراهنمایی کردم خونه خواهرشوهرم،گفت ایشون کین گفتم دسته گل داداشت،هاج واج مونده بود،زنه برگشت گفت من صیغه داداشتم،۶ماهه باهم زندگی میکنیم
وداداشت ۱۰سکه هم مهرم کرده،خواهرشوهرم خواست حمله کنه بهش گیساشوبکشه باخونسردی گفتم بشین آبجی،بزارخانم حرفشوبزنه،گفت منوخیلی دوست داشت میخواست توروطلاق بده اماتوعین کنه چسبیدی بهش
اونوموقع فقط یه پسرداشتم ۷ساله،ازعشق وعلاقشون به همدیگرگفت،میدونستم راست میگع چون شوهرم به بهانه کار۶ماه بودرفته بودبهیه شهردیگه،۲۰روزیه باراونم شب می امدصبح میرفت،بهم اصلااهمیت نمیداد.میدونستم که پای کس دیگه درمیونه،اماسکوت کرده بودم.
خب
لایک
بزار دیگه😐
پیامکای عاشقونشونونشونم داد،منم باآرامش کامل،البته به ظاهرنمیخواستم پیشش کم بیارم،گفتم خوب الان واسه چی پاشدی اومدی خونه من،خوب بروباعشقت زندگیتوبکن تونمیزاری،چندوقته بدون هیچ دعوایی دیگه خونم نمیادبه تماسام پاسخ نمیده،حالاکه منونمیخوادمهرموبده۱۰تاسکه رومیخواست
تازه فهمیدم قضیه ازچه قراره،چون ولش کرده ،خانم پاشده اومده سراغ من که حالاکه مال اون نشده منم بزارم برم خونه بابام،گفتم عزیزم میدونی چرابی دلیل ولت کرده،چون من بهش رونمیدادم آدم حسابش نمی کردم،ولی یه مدتی هس به خاطرپسرم بخشیدمش واسه همین دیگه تورولازم نداره
ازحرص نمیدونست چکارکنه،گفتم شوهرم عاشق منه،وچون من بهش اهمیت نمیدادم واسه اینکه ازعشقم دیوونه نشه توروکرده عروسک خیمه شب بازیش،هرچقدرم به شوهرم زنگ میزدم که بیادبااین دسته گلش روبه روش کنم قضیه روفهمیده بوداصلاجوابمونمیداد
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
57 ثانیه پیش
58 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
