بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
من تازه از بیمارستان مرخص شدم خونه مامانم اینام ... الان کره مربا داد خوردم
شامم هم سوپ گذاشته هم خورش کرفس
دچار ِ عشق ِ تو که می شوم دلم از ذوق سوت میکشد.. عجب تفاهمی داریم ما تمام ِ دغدغه ام این است زودتر به دنیا بیایی. زودتر باسواد شوی با سواد ِ عشق. تا بفهمی که جان ِ من چقدر تو را عاشق است نازکم دلیل ِ این همه رعایت ِ عاشقی ِ من حضور ِ توست جانکم. به من نگاه کن ببین چگونه دوستت دارم چگونه وقتی حتا نمیبینمت ، بیشتر دوستت دارم. از کنار ِ باغ ِ خاطراتم که رد می شوم تو بهترین خاطره از تمام ِ امسالی... عزیزکم چه خوب که هستی چه خوب که قرار است بیایی تا قاصدک بچینیم برای هم آرزو کنیم چه خوب که من قرار است مادرت باشم قرار است به جان من قسم یاد کنی قرار است صدایم کنی قرار است هزار بار برایت لالایی بخوانم تا بخوابی... و وقتی که خوابی دلشور ه داشته باشم که مبادا کابوس ببینی... قرار است برایت و ان یکاد بخوانم که چشم زخم نبینی قرار است با تو راه روم که یاد بگیری ...زمین نیفتی. و هزار قرار دیگر که فقط خدا میداند چقدر شنیدنی و ُ دیدنیست. تو از خورشید هم برای من گرم تری از ماه هم زیبا تری😍❤ ۱۴۰۰/۰۱/۲۶
اینجا ایران است رو برای تحقیر به کار نبرید💔هیچ چیز خطرناکتر از این نیست که جامعهای بسازیم که در آن بیشتر مردم حس کنند که هیچ سهمی در آن ندارند. مردمی که حس میکنند سهمی در جامعه دارند از آن جامعه محافظت میکنند، ولی اگر چنین احساسی نداشته باشند، ناخودآگاه میخواهند که آن جامعه را نابود کنند.- مارتین لوترکینگ
سلام!حال همهی ما خوب است ملالی نيست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خيالی دور،که مردم به آن شادمانیِ بیسبب میگويندبا اين همه عمری اگر باقی بودطوری از کنارِ زندگی میگذرم که نه زانویِ آهویِ بیجفت بلرزد ونه اين دلِ ناماندگارِ بیدرمان!تا يادم نرفته است بنويسم حوالیِ خوابهای ما سالِ پربارانی بودمیدانم هميشه حياط آنجا پر از هوای تازهی باز نيامدن است اما تو لااقل، حتی هر وهله، گاهی، هر از گاهی ببين انعکاس تبسم روياشبيه شمايل شقايق نيست!راستی خبرت بدهم خواب ديدهام خانهئی خريدهام بیپرده، بیپنجره، بیدر، بیديوار … هی بخند!بیپرده بگويمت چيزی نمانده است، من چهل ساله خواهم شدفردا را به فا💖ل نيک خواهم گرفت دارد همين لحظه يک فوج کبوتر سپيداز فرازِ کوچهی ما میگذردباد بوی نامهای کسان من میدهديادت میآيد رفته بودیخبر از آرامش آسمان بياوری!؟نه ریرا جان نامهام بايد کوتاه باشدساده باشدبی حرفی از ابهام و آينه،از نو برايت مینويسم حال همهی ما خوب است اما تو باور نکن