خانوما من این ماه دارو مصرف کردم و فولیکول۱۴ ۱۵ ۱۸ ۲۰.۲۲.۲۴ دارم و دو سه تا خیلی ریز دکترم بهم آمپول آزاد سازی نداد حالا منم مشکل دارم طبیعی آزاد نمیکنم چیکار کنم توروخدا راهنماییم کنید
به زودی در این مکان تیکر بارداری نصب میگردد🤩💞 خیلی وقته از این امضا می گذره خدایا تنها امیدم دامنم رو سبز کن...عاشق همسرم و زندگیم هستم🤩❤️
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
مریضیم بهتر بشه عملم موفیقت امیز باشه و صاحب خونه بشم
فرزندم،ازملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم.امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آعوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها وسالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد. روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز. روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم...شاید روزی آغوشم درد بگیرد، این روزهادارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد
خانوما من این ماه دارو مصرف کردم و فولیکول۱۴ ۱۵ ۱۸ ۲۰.۲۲.۲۴ دارم و دو سه تا خیلی ریز دکترم بهم آمپول ...
سوالت...
از کجا میدونی آزاد نمیشن؟
تخمکات خوبن
اینجا تبادل نظر میکنیم محترم باشیم💜👤 یه وقت دیدی جواب کاربر بی منطق ندادم چون اصلا ریپلای شو نخوندم جواب آدمهای مریض نباید داد😊 نی نی یار محترم صدا میزنم رسیدگی کنه😆