پدر بزرگم مرده بود رفته بودم انباری ،لباس دامادی شو دیدم
خدا شاهده از لباس آب میریخت مثل اشک !
هیچ جا هم رطوبت نبود
من تا 12سالگی تو خونه 8 اتاقه که نزدیک300متر میشد قدمتش100سال بیشتره زندگی کردم
هیچی نداشت البته گاهی وقتا بابام الکی میترسوندمون😁
حالا تجربه واقعی خودم بخدا همش واقعیته لایک کنین تا بگم
من ندیدم ولی عموم تو زیرزمین قدیمیه بابابزرگم زندگی میکرد چندین سال پیش، زنعموم تازه زایمان کرده بود ما همه خونه بابابزرگم بودیم عمومم اومد بابام گف کی پیش لیلاس گف تنهاس بابام گف چرا اومدی یادت رفته مگه اون خرابه چجوریه، تا ماام بریم بابام دویید رف ، بابام قسم میخوره ک دیده زنعموم نوزادشو بغل کرده داره یچیزه فرضیو میزنه دور میکنه تا بابامو دیده زده زیر گریه گفته من خاب بودم پشتم ب بچه بود برگشتم دیدم ی مرده داره ب صورتش نگا میکنه🥺🥺
چند سال پیش توی خونه خیییلی قدیمی زندگی میکردیم مستاجر بودیم خونه یک طبقه با ی زیر زمین کوچولو بود تقریبا خیلی وقتا خونه نبودیم سرکار مدرسه دانشگاه هرکسی ی جایی بود
روزای اول همه چی عادی بود اما کم کم سر و صدا تو خونه میومد مثلا صدای بازکردن درب یخچال،حموم،اتاقاو...
