اره بابا منم مثه تو عروس اولم ولی فقط دوتا برادر شوهر دارم
مادرشوهرم وقتی عروسی کردیم۴۳ساله بود حق نداشتیم دوتایی ی داخل شهر بریم خرید و تفریح و همه جا جز وقتی ک تنها میرفتم خونمون بمونم نبود پیشم با اون پسر ته تغاریش ک بدم میاد ازش تازه من تو ی خونه بودم باهاش اخرشم بهونه دادن دستم جلو شوهرم دعوا کردن باهام منم دگ ی قیامتی ب پا کردم ک همه همسایه ها ریختن همشونم حق ب من دادن از اون روز اومدم مستاجری اصن دنیا مال منه همون مادرشوهره الان همش بهم محبت میکنه بچه هام نگه میداره ونم احترامش دارم