پریشب خونه جاریم رفتم شام خوردم 😔بعد خواهر شوهر ۱۱ ساله ام همراه من اومد خونه جاریم ((خونه منو جاریمو مادرشوهرمم دوقدم فاصله داریم نزدیکیم ))بعد از شام شوهرمو برادرشوهرم واسه یکاری رفتن بیرون دو دقیقه نبرد خواهرشوهرم خوابش برد جاریمم براش جا پهن کرد اومد برا دردو دل گفت دیگه من((( نجات پیدا کردم از دست اینا حالا اونا رفتند یه جا دیگه خونه گرفتند @))منم کلی پشت سرشون بدگفتم گفتم اینا اینقد دورون حد نداره من واسه همین دیر دعوتشون میکنم و دیر میرم تونشون وکلی حرف های دیگه زدیم😭😭😭نگو خواهرشوهر ۱۱ ساله ام خودشو به خواب زده فردا همشو به مادرشوهر و پدرشوهرم میگه😟😟😟😭😭 بیاید بقیه شو بگم