من ۳۰ سالمه قبلاهم تاپیک زدم هرچقدر دعا میکنم ازدواج نمیکنم قبلا جایی رفتم بهم گفت خیلی سنگینی ولی دعا نداد گفت قرآن بخون
امسال رفتم پیش یه ادم بسیار مطمئن و کار درست اردیبهشت گفت ببین تو باید اول پاییز ازدواج کنی چون سنگینی تا اون موقع مشکلت حل میشه الانم اول پاییز بود من دیدم نشد رفتم پیشش گفتم اینطوری گفتین . گفت ببین یکی برات شهریور رفته سنگینی ۷ ساله انداخته رو بختت ...
اینم بگم منو یه کسی همدیگرو دوست داریم ولی هرکار میکنیم جور نمیشه.
یه چیزیم بگم یه عمه دارم به شدددددت حسود به قرآن یه چیزی میگم یه چیزی میشنوید.خیلی وحشتناک حسوده . نسبت به منم اینطوره چون من با پسرش همسنم و خب من از لحاظ موفقیت خیلی سرم پسرش ...هرجارم میشینه به گوشم خورده گفته فلانی ازدواج نکرده ازدواج نکرده و ترشیده.فاتحه ی مادرم اومده بود من داشتم زار میزدم بین اون جمعیت میگه تو چرا خواستگار نداری موندی خونه که دخترخاله های مادرم بهش گفتن دختر تو چی اونم گفت ده تا خواستگار دخترم داره که بهش گفتن خب شوهرش بده چرا نمیدی به این چه کار داری با این دل سوخته اش.هرجا نشسته گفته این ترشیده. این حرفا مال ۲۶ سالگیمه ها الان که دیگه سی سالمه
بچه ها اینم بگم من مادرم به این چیزا اصلا اعتقاد نداشت ولی زمانی که ازدواج کرده بود با عمه ام تو یه خونه بودن میگفت این خیلی میره دعا و جادو میاره و این کاره بوده . یه بارم اومده بودن خونمون بعد رفتنشون خواستیم فرشارو بدیم بشورن تو خونه مون دادیم فرشو بالا دیدیم انگار یه چیزی ریخته زیر فرش عین آب بود....
مامانم میگفت خیلی اهل این چیزاست همیشه هم بین مامان بابام دعوا می انداخت
حالا من میگم چه کار کنم ...من اگر برم این مشکلو حل بکنم بر فرض حل هم بشه از دست این خلاصی ندارم . فردا برای بچه دار شدنم برای زندگیم از این کارا میکنه.
آها پسرشم یه دختره رو میخواسته هرکاری کردن پسره بیخیال نمیشد جادو آورد دختره رو از چشم انداخت خودش گفت رفتم پیش دعانویس.یعنی قطع شد رابطه شونا.