مادرش تو زندگیم فتنه میکرد. 6 ساله فقط سکوت و احترام میکنم. تا اینکه هفته قبل رفتم و به مادرش گفتم ازت گلگی دارم. و بهش همونا که اتفاق افتاده بود گفتم. بعد شب غش کرده بود از حرف هام. خواهرشوهر زنگ زده بود به شوهرم که بیاد بگه زنش غلط کرده تا مامان حالش بهتر بشه. من قهر کردم و شوهرم گفت برگرد. برگشتم. اما باز امشب حرف اون شبو پیش کشید و بدجور دعوامون شد. منم مادرشو جلو خودش از ته دل نفرین کردم. فقط طلاق راه چاره ماست. شوهرم بین زندگیش و مادرش، مادرش را انتخاب می کنه. حتی حاضر نیس برا اینکه دعوامون نشه حرف اونا را پیش من نزنه. میخوام طلاق بگیرم اما مادرم دق می کنه. به خاطر مادرم با همه حقارت امشبو موندم خونه. اما واقعا خستتتتته شدم. چی کنم. خونه خودم بمونم تا طلاق بگیرم؟ آخه اینطوری نمیشه که. من خلاصه داستان را گفتم. من دیگه تحول اخلاق های مادرش را ندارم. و اینکه شوهرمو می گم تو برو مادرت را ببین ولی من را ول کن نیام اونجا. نمیفهمه. فقط فکر مادرشه.نه من. که مبادا مادرش گله کنه. دیگه حسابی رومون را به هم باز کرده مادرش
هی ...
استاتر جان سیاست رو پیش بگیر اینجور هم رابطه ات با شوهرت خوب میشه هم با مادر شوهرت
یه مدت امتحان کن، دو ماه اصلا حرف بدی درباره مادرش نزن و تحمل کن، کم کم شوهرت بهت نزدیک میشه و حرفات رو متوجه میشه
تندی کردن کارو خراب میکنه
😀
چ بد 😔
من دیگه از زندگی سیر شدم. و برام عجیبه شوهرم چه راحت زندگیشو به خاطر مادرش از هم می پاچونه. من عصبی شدم از این اتفاق ها. بهم امشب میگه عصبی. نمی فهمه اونا منو عصبی کردند. اون شب به حدی فتنه کرد من خودم غش کردم. اینقدر شوهرم آب پاشید به هوش اومدم
چرا مشاور رو امتحان نمی کنین. حداقل جوری باشه که بعدن تاسف پخورین که همه سعیتون رو نکردین
عجبا
رفت وامد نکن شوهرت خودش بره مادرشو ببینه حرفشم نزنین توخونه
چی بگم والا.... عزیزم دنیا ارزش نداره
اگه دوسش داری بمون باهاش عمر کوتاهه حسرت میخوری
اگه دوسش نداری هم جدا شو تو لایق عشق و دوست داشتنی
ایشالله خدا روزای خوبو برات رقم میزنه
دو سال و نیم هست مادر شوهرمو ندیدم
البته اون نمیخاد من برم خونه اش، اگر میخاست شوهرم منو به زور میبرد
یه خونه اس مال شوهرمه، مادرشوهرم بالا کشیده و می گه من لطف هم کردم بهتون. دعوا سر اینه. من از اخلاق و کارشون ناراحت شدم. اون گفته زنت اومده دنبال پول. ذهنش را شستشو داده. دیگه داره از شوهرم بیزار میشم. اینطور زندگی ما را خراب کرد. من تو این 6 سال فقط یه بار رفتم گلگی. اونم ول کن داستان نیستند. نه زنه نه شوهره
یه مدت اصلا پشت سر مادرش بد گویی نکنین، تحمل کنین و با مادر شوهر هم خوب رفتار کنین و بزور تحمل کنین
کم کم شوهرتون جبهه گیری رو کنار میذاره
و بعد هر وقت که حرفی تو دلتون بود با آرومی و منطقی بهش بگید
کلا نذارید بحث ها مثل دعوا بشه
یکم باید صبرتون رو بالا ببرید
به مرور شوهرتون متوجه میشه که شما غرضی ندارین و بی طرفانه قضاوت میکنه و حتی طرف شما رو میگیره اگه حق باهاتون باشه
😍
ارسال نظر شما
