چرا این حسو میکنی عزیزم
منم مثل شما یکی رو پام بود اون یکی شیر میخورد
گاهی هردوتاشون رو باهم میخوابوندم
گاهی سه تایی باهم گریه میکردیم
ولی
الان اون روزا تموم شده
بزرگ شدن باهم بازی میکنن دعوا میکنن عشق میکنن
الحمدلله خیلی راضی ام
تازه به فکر سومی ام چون هرچی میگذره واقعا راحت تر میشه