نه بابا آنی مامانم دوماه اینجا زوری نگهش داشتم هر لحظه تو فکر فرار بود اونا اصلا نمیتونن طاقت بیارن اینجا مامانم اینجا بود اینقدر حرصم میداد هی میگفت اگر زودتر میزاییدی من زودتر بلیطمو اوکی میکردم انگاری رو آتیش بود اصلا بابام که یه بار اومد اینجا از هفته دوم دیگه بی حوصله شده بود اعصابش خرد بود همش