این پسر چرا اینطوریه؟ چطور حس همچین فردی رو بفهمیم؟ تاحالا عاشق اینطور فردی شدی؟😍🥺

منم ندیده بودم این حرفای شما و بقیه منو اذیت میکنه هرس منو درمیاره انگار منو میشناسی و واقعا خیلی بودن ولی واقعیت اینطور نیست من حتی خانواده پدرم رو بزور میشناسم فامیل رو نمیشناسم

منم سینگل هستم چه ربطی داره 😐

خب باهاش دوستی یا چی؟ عزیزم چطور علاقه ی همچین فردی رو بفهمیم؟

جدی مهربون تر میشن یا همونن حتی بدتر ؟

مثلا من ی بار پسری که دوسش دارم داشت بهم کتاب معرفی می‌کرد گفتم این کتابه قشنگ نیست اون گفت من دیگه حرفی ندارم اخر حقارته 

باهاش حرف هم نزدم یعنی با پسری که دوست دارم منظورم بود حتی سلام نکردم اما ی بار داشتیم فیلم میدیدیم اون برای من و خواهرش فیلم گذاشت منم نشستم با خواهرش ببینم اونم پشت خواهش و ما بود ته پذیرایی بعد فیلمه ایرانی بود من همیشه فیلم ترکی میدیدم بعدش یهو گفتم این فیلم اصلا قشنگ نیست خیلی کند پیش میره واقعا مسخره هستش بقیه فیلم هایی که دیدم مثلا شهرزاد و ... قشنگ تر بودن فامیل هستیم و باهاش حرف هم نزدم یعنی با علی رضا حتی سلام نکردم اما ی بار داشتیم فیلم میدیدیم اون برای من و خواهرش فیلم گذاشت منم نشستم با خواهرش ببینم اونم پشت خواهش و ما بود ته پذیرایی بعد فیلمه ایرانی بود من همیشه فیلم ترکی میدیدم بعدش یهو گفتم این فیلم اصلا قشنگ نیست خیلی کند پیش میره واقعا مسخره هستش بقیه فیلم هایی که دیدم مثلا شهرزاد و ... قشنگ تر بودن بعد اون یهو بدون اینکه با اون حرف زده باشم گفت اره اینا قشنگ نیستن اونا چون عاشقانه هستن قشنگن فیلم ترکی عاشقانه هستش برای همین قشنگه خب اگه دوست نداری نبین اینطور گفت واقعا چرا اونطور برخورد کرد؟ ی روز وسط جمع نشسته بودیم جمع خانوادش و خانوادم ما فامیلیم بعد من ی جایی رو اشتباه تلفظ کردم اون درستش رو گفت با اینکه با اون نبودم یا ی روز من داشتم خواهرش رو ارایش میکردم بعد یهو اون اومد حین ارایش خواهرش رو دید خب مثل جن بود خواهرش چون وسط ارایش و کانتور بود بعد به خواهرش گفت مثل بز شدی با اینکه من داشتم خواهرش رو ارایش میکردم من میکاپ کارم رفتم دوره و اخر سر خیلی قشنگ شد چرا اینطور گفت؟خب حالا ی روز رفتیم ی روستا بعدش من پالتو پشمی پوشیده بودم بعد فکر کنم گفتم سرده بعد اون همینطور گفت من با همین ی لباس گرمم شده چطور تحمل میکنن کلی لباس میپوشن ی همچین چیزی گفت و تو روستا من برف بازی کردم بعد داشتم به خواهر پسره میگفتم که دستم یخ زد انگار بی حس شده بخاطر برف بازی بعد پسره گفت مگه اولین باره البته مطمئن نیستم که با من بود یا نه اما این رو گفت نظرت چیه؟

ی بار یکی از بچه های کوچیک روی پام جوجه پرت کرد من ترسیدم جیغ زدم  و عصبانی هم شدم و اونم منو دید خندید خواهرش بهش گفت چرا میخندی اونم گفت هرکسی میترسه باید بهش بخندیم 

بعدش مادرم رفت اتاقش حرف درباره من زد گفت حتی از ی پشه کوچیک هم میترسم و از حشرات کوچیک میترسم اونم گفته منم قبلا اینطور بودم یعنی هم منو درک کرده هم اینطور خندیده چرا؟

خب آره اما میخوام طبق رفتاراش بفهمم حس خودشو