مادرم پیره خواهرمجردم برای زایمان اومد بیمارستان ولی هیچی بلد نبود زنگ زدم مادرشوهرم اومد پیشم موند.رفتم خونه مادرم .بازم مادرم نتونست بچه حتی درست بلند کنه دست میلرزید .بچه بشدت بیتابی میکرد رفتم خونا مادرشوهرم تا اب ده موندم .برگشتم خونه خودم.قرار شد من به بچه برسم خواهرم کارهای خونمو بکنه .دو روز نگذشت دیدم شوهرمو خواهرم جفتشون حالت مریضی دارن خوارمو فرستادم رفت تست کرونا داد مثبت شد شوهرمم وخودمم دادیم من منفی شدم.شوهرم مثبت شد.مادرشوهرم منو برد خونه خودشون شوهرم تنها موند هر روز براش غذا میفرسته.
خواهرگ رفت خونه تنها قرنطینه کرد خودشو مادرمو فرستادن خونه داداشم .حالا مادر من به خاطر اینکه پیره یه وقت حول نکنه بهش فقط گفتن خواهرم انفولانزا داره محض احتیاط تو پیشش نباش.
مادرشوهرمم گفت اصلا خونه برادرت نرو بهشم نگو شوهرت کرونا داره نگران نشن .
حالا مشکل من اینجاست امشب داشتم تلفنی با شوهرم حرف میزدم .گفتن اگه مامانم از چیزی خبر نداره اگه تلفن کرد بهت لو ندی که اصلا محل نذاشت دوباره پرسیدم فهمیدی؟گفت اره فهمیدم فرقی نمیکنه .یعنی برادرتم نمی دونه؟گفتم نه .اصلا تو این چند وقت حال منو نمیپرسه .فقط درباره بچه حرف میزنه میگه تنهام حوصلم سر میره من به خنده گفتم حالا اگه منم بودم دعوامون میشد .رک گفت اره دعوا میکردیم .
کلا از برخوردهاش احساس میکنم من براش مهم نیستم .و از اینکه خانوادم نتونستن بچه نگه دارن و مادرش نگه داشته ناراحته.
خودمم احساس شرمندگی میکنم که به جای مادرم مادرشوهرم داره میرسه .چیکار کنم خیلی احساس مغذب بودن میکنم .راهیم جز موندن خونه مادرشوهرم ندارم.خدایش مادرشوهرم هیچی نمیگه ولی رفتارهای شوهرم معذبم میکنه