واقعا دلسرد شدم
من اعصابم نميكشه يه عمر سر اين مسائل داستان داشته باشم
دلم ميخواد به خودشو خونوادش لطف كنم و بفرستمش ور دل همونا
منم این مشکلو دارم تا حرفی میزنم میگه داری بین من و خانوادم فاصله میندازی
منم بینهایت سردشدم ازش سر همین موضوع ک حس میکنم الویتش نیستم خستم کرده
منکه تو عقد خانواده ام فکر میکردن یکی اومده دخترشون و دزدیده 😂
بهش بگو منم دلم نمیخواد خانوادم فک کنم با یه پسر لوس و بچه ننه ازدواج کردم
بگو به خانوادت کمک کن اما مستقل باش
اینکه خاحوادت بفهمن تو وارو زندگی مشترک شوی و الان مسئولیت های دیگه داری و سخته ک همه کار های اونا رو هم انجام بدی،بستگی ب رفتار خودت داره
خوشت میاد من هرروز برم خونه مامانم براش خرید کنم و براش سبزی پاک کنم و آشپزی کنم و بعد بگم دلم نمیخواد خانوادم فک کنم دخترشون رفت که رفت؟
به نظرم مردا خيلي از زنا وابسته ترن
مثل بچه ميمونن،اين اصلا دلش نميخواد خونوادش يه وقت حرفي پشتش بزنن يا بگن زن زليله
همش ميخواد به اونا نشون بده فك نكنيد من زن گرفتم خبريه ها من ميرم سمت زنم و خونوادش!من طرف شمام!!!
حاااالمو بهم ميزنه با اين كاراش
راجع ب این موضوع،اول وارد زندگی که شدی چند باری آخر هفته برو خونشون و اعتراض نکن تا شوهرت لج نکنه
بعدش کم کم بعضی هفته ها بهونه بیار و بگو امروز میخوام برم فلان جا یا امروز مهمون دارم امروز خسته ام و باید بخوابم و اینجور چیزا
مطمئن باش شوهرت هم خودش کم کم خسته میشه الان فقط حس میکنه بشدت دلتنگ میشه اما در واقع اینطور نیست و اونم درگیر زندگیش میشه
