2733
2734
فک کنم شما اشتباه کامنتو خوندی    

شاید ...

شایدم ادیتش کردی =)

دلا غافل ز سبحانی چه حاصل ؟ *** مطیع نفس شیطانی چه حاصل ؟***بود قدر تو افزون از ملایک ***تو قدر خود نمی دانی چه حاصل ؟***مکن کاری که بر پا سنگت آیو *** جهان با این فراخی تنگت آیو ***چو فردا نامه خوانان نامه خوانند *** تو بینی نامه ی خودت ننگت آیو                                          

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

ایا میدونستی وقتی دیوالی سرج کنید میتونید شمعارو روشن کنید 😜❤😍

باز آمد شوهر بی بهانه، با ادایی کودکانه، هیکلی چون استوانه می کند غر غر به خانه، یادم اید روز اول، گردنش کج، دست و پا شل . پیش بابا موش میشد سر خیس تا گوش میشد . دختری افتاده بودم مهربان و ساده بودم نرم و نازک، شاد و چابک. چشمهایم همچو اهو، عطر موهایم چو شب بو . می شنیدم از لب او حرفایی همچو جادو : من غلام خانه زادت، جان دهم هر دم به یادت، گر نیایی خانه ی من می گریزد روحم از تن . بعد از آن گفتار زیبا خام گشتم من همان جا . شد به پا جشن عروسی کیک و شام و دیده بوسی . بعد از آن دیگر ندیدم هرگز آن اوقات بی غم . قسمتم یک مرد جانی ، اندکی لوس و روانی ، بی اراده همچو یابو، پرخور و مغرور و پر رو . بشنو از من جان خواهر، هر که کرد این دوره شوهر ؛ خاک بر سر گشت و حیران . شد پشیمان شد پشیمان شد پشیمان......
2731
ایا میدونستی وقتی دیوالی سرج کنید میتونید شمعارو روشن کنید 😜❤😍

دیگه چی؟؟؟؟؟

دلا غافل ز سبحانی چه حاصل ؟ *** مطیع نفس شیطانی چه حاصل ؟***بود قدر تو افزون از ملایک ***تو قدر خود نمی دانی چه حاصل ؟***مکن کاری که بر پا سنگت آیو *** جهان با این فراخی تنگت آیو ***چو فردا نامه خوانان نامه خوانند *** تو بینی نامه ی خودت ننگت آیو                                          
دیگه چی؟؟؟؟؟

بیا پست اخرم الا میزارم

باز آمد شوهر بی بهانه، با ادایی کودکانه، هیکلی چون استوانه می کند غر غر به خانه، یادم اید روز اول، گردنش کج، دست و پا شل . پیش بابا موش میشد سر خیس تا گوش میشد . دختری افتاده بودم مهربان و ساده بودم نرم و نازک، شاد و چابک. چشمهایم همچو اهو، عطر موهایم چو شب بو . می شنیدم از لب او حرفایی همچو جادو : من غلام خانه زادت، جان دهم هر دم به یادت، گر نیایی خانه ی من می گریزد روحم از تن . بعد از آن گفتار زیبا خام گشتم من همان جا . شد به پا جشن عروسی کیک و شام و دیده بوسی . بعد از آن دیگر ندیدم هرگز آن اوقات بی غم . قسمتم یک مرد جانی ، اندکی لوس و روانی ، بی اراده همچو یابو، پرخور و مغرور و پر رو . بشنو از من جان خواهر، هر که کرد این دوره شوهر ؛ خاک بر سر گشت و حیران . شد پشیمان شد پشیمان شد پشیمان......
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687