خانواده شوهرم هر روز یه جوری اعصابمو خورد میکنن واقعد دیگه خسته شدم

بعد اون گذشت و گذشت

چند روز پیشا مادرشوهرم برگشت گفت بیشتر بشین پیش بابا باش حرف بزن گفتم چرا

گفت گفته عروسم اونجوری که میخواستم نشده

من هیچی نگفتم ولی به شدت ناراحت شدم

گفتم باشه رفتم پیشش نشستم شروع کردم حرف زدن که مدام سرش تو گوشی حتی خود مادرشوهرم گفت سرتو از تو اون گوشی بیار بیرون !!!

خلاصه گفتم ولشون کن

ببینین تو خونشون وقتی ناهار یا شام اونجام واسه ناهار ظرف اماده میکنم پهن میکنم سفره رو جمع میکنم  ظرف میشورم ، نمیخوام منتی رو سرم باشه

گاهی اوقات میرم پیش پدرشوهرم میشینم میگم باباجون چایی میخواین براتون بریزم

هی چرت و پرت میگم که نگن ساکته حرف نمیزنه

ولی متاسفانه مدام به شوهرم میگن حرف نمیزنه

دیروز ظهر نخود فرنگی گرفته بود پدرشوهرم بعد به من گفتن بیا پاک کن

دو سه روز قبل این که پدرشوهرم بگیره مامان خودم گرفته بود 

گفت بیا پاک کن 

گفتم مامان من چون ناخنم کاشته و بلند شده بخوام ناخن بندازم زیر پوسته نخودا درد میگیره زیر ناخنم 

گفت باشه 

و خونه پدرشوهرمم گفتم من تا حالا پاک نکردم 

بعد همون لحظه شوهرم اومد خونه بهش گفتن 😐

شوهرمم گفتم عشقم پاشو کمک کن 

منم بخاطر شوهرم پاشدم هرچند کع زیر ناخنام خیلی درد گرفت 

بعد همینو کردن یه بهونه 

صبح که پدرشوهرم میره شوهرمو برسونه سرکارش 

تا اونجا مخشو میخوره که چرا گفته ماک نمیکنم 

حالا شما بگین حق با منه که با همچین خانواده ای اخت نشم یا حق با اوناست؟

نوکر کرفتن یا عروس

حرف زوره اخه 

طرف میاد تو خونه تو 

خب یه وعدشو تو بشور یه وعدشو اون

چرا اخه سر یه ظرف شستن زندگی دوتا جوونو تلخ میکنن

بازم خداروشکر شوهرم پشت منه وگرنه بدبخت بودم من