بچه ها من کلا ادم ساکتیم
زیاد حرف نمیزنم خونه مادر شوهرم که میام کلا کم حرم البته با خونواده خودم اینجوری نیستم خب با اونا راحتم
بعد هی هر دفعه میشینن به شوهرم میگن نمیدونم همین که تو میری اخماشو میکنه تو هم و سرشو میکنه تو گوشی درصورتی که واقعا اینجوری نیست
مثلا دیروز میخواستن برن پیاده روی با زن دایی شوهرم
گفتم توام بیا بریم
من رفتم و ساکت بودم خب ادم داره پیاده روی میکنه دیگه چی بگه هی باید تند تند راه بره ، بعد تا شوهرمو دیدن یهو خواهر شوهرم رفت در گوشش گفت چشه
بعدم اخر شب ما بیرون بودیم اومدیم خونه نزاشتن از راه برسیم ، تا من رفتم دستشویی شروع کردن به شوهرم غر زدن ، که اخماشو میکنه توهم و حرف نمیزنه ،نمیدونم عروس فلانی چطوره
شوهرمم خدایی از من طرفداری میکرد
میگفت اخه تو پیاده روی که حرف نمیزنن بعدم وقتی من نیستن حالش گرفتس وگرنه هیچوقت اخم نمیکنه
دوباره همین چند دقیقه پیش شوهرم پا شد بره سرکار من یه لحظه خوابم برد که برم باش صبونه بخورم بعد که پاشدم برم مادرشوهرم نشسته بود پیشش داشت از من میگفت باز
چیکار کنم اعصابمو خیلی بهم میریزن