2737
2734
عنوان

با شوهر بی احساس و بی عاطفه چیکار کنم؟

| مشاهده متن کامل بحث + 327669 بازدید | 145 پست

دلم میخاد ب همه دخترای دم بخت بگم با اونی ک خیلی ادعای عشق و علاقه زیاد میکنه ازدواج نکنین اولش داغن(ازدواج سنتی داشتم خودم)

شوهرم خودشو کشت تا زنش شذم ولی دقیقا مثه استارتر شده همه چیزم  روزی هزار بار میگم غلط کردم کاش با یکی ازدواج میکردم ک ازم متنفر بود حداقل انقد روحم داغون نمیشد

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

وای حرف دل منو زدید همین الان کلی گریه کردم و دلم از این موضوع خونه.....من امشب یکم تب کردم و واسه خ ...

.  وای دقیقا منم عین شمام اصلا این اقایون چرخ چیزی ب اسم احساس ندارن شاید ما شانس نداریم بعضیا خوبن 

هرچقدر سعی میکنم آرومش کنم فایده ای نداره.اصلا بحرفام گوش نمیده.بخودش نمیرسه کارایی ک دوست دارمو انجام نمیده نمیدونم چکار کنم سر کوچکترین حرفی ک خانوادم بزنند آشوب داریم درصورتی که اصلا خانوادم دخالت نمیکنند ویا بی احترامی ولی اون همش فکر میکنه منو دوست ندارن و فرق بینمونه بین من و داداشم.من بی احترامیا و تیکه های خانوادشو میبخشیدم وگذشت داشتم ولی ایشون فقط گیر دادن به این مسائل و زندگیمونو ول کردن


2731

منم شوهرم خیلی بهم بی توجهی می کنه حتی برای نزدیکی هم میاد کارخودشو بی توجه به من می کنه و میره منم تنهایی گریه می کنم اولا خیلی باهاش صحبت می کردم اما می بینم فایده ای نداره سه ماهه باردارم و چهار ساله ازدواج کردیم الآنم افسردگی خیلی شدید گرفتم از همه بیزارم دوست دارم صبح که میشه بیدار نشم

منم اینجوری شدم البته شوهرمن از وقتی عروسی کردیم همش مشکل پشت مشکل برامون پیش میاد نمیدونم چ کنم باهاش بچه امم اذیتم میکنه دورم از خونوامم ولی بیاد ساخت خدا بزرگه تو خوب باش کنارش باش 

2738

چقد دلم گرفته بود از کارای شوهرم پیامارو که خوندم بیشتر دلم گرفت و کلی گریه کردم.

منم خیلی از خونواده ام دورم ایران نیستم و باردارم . شوهرم حرف زدن بلد نیست البته وقتی بخواد خودشو توجیه کنه زبون درمیاره یک متر.

ارتباطمون با خانواده ها خوبه. ولی زندگی مون مسخره است. هیچ برنامه ریزی خانوادگی نداریم مثلا هیچ وقت برای تفریحی ، خرید وسیله ای برای خونه و .. نمیشینه برنامه بچینیم اینکار بهم حس منفی میده که زندگی خانواده ما برنامه نداره و بی هدفه. الانم که باردارم، ناخواسته بوده و من هر وقت میپرسیدم از همسرم که برنامه ما برای بچه دار شدن چیه میگفت حالا بچه دارم میشیم.

تو خونه هم ذهنش یا درگیر کارشه یا تو تل.گرام چنان عمیق میره تو اخبار بی ربط که نگو.

دیشب مثلا قرار بود بره نون بگیره و چون هوا بد بود گفت که تو نرو مریض میشی چون راهش دور هست منم نرفتم. از ساعت هشت رفت نون بگیره ساعت ده و چهل دقیقه رسید خونه.

من از نگرانی مردم که هیچ، شار.ژ هم نداشتم که باهاش تماس بگیرم چون اینجا کسی رو ندارم که بهش زنگ بزنم اصلا برام شار.ژ نمیخره. با واتس اپ و تل.گرامم جواب نمیداد.ساعت 9زنگ زد که من یه ربع دیگه میرسم و یکی از دوستام که تازه  از ایران اومدن پیش اونام و یه ربع دیگه میام. ولی یه ربعش شد یک ساعت و نیم. اصلا نگفت من زن حامله تو خونه گرسنه موندم که آقا تشریف بیارن یه لقمه نون بیارن و از اون بدتر اینکه پیش دوستش و همسر دوستش قشنگ نشون داد که من چقد بی ارزشم براش که یه ربعش راحت میتونه به خاطر اونا بشه دوساعت و آقا به روی خودش نیاره.

چقدر مردها قدر نشناسن. تو مملکت غریب که به خاطر ایشون ما الان تو غربتیم عوض اینکه هوامو داشته باشه بی توجه تر هم شده.



البته با توجه به پیاما و یه مطلبی که توی کتاب روانشناسی خوندم بیشتر خانوم هایی دچار این مشکل میشن که خودشون رو وقف میکنن و فک میکنن که حساب کتاب محبت اونا با همسرشون نمیخونه.

تو این موقعیت امتیازارو کمتر میکنیم تا به تعادل برسیم.

منم دیشب فقط جواب سلامشو دادم و نون رو ازش گرفتم و شروع کردم شاممو خوردن بعدشم کارای مربوط به خودم رو کردم و رفتم که بخوابم هرچند دو سه ساعت خوابم نبرد و هی اشکم در میومد از کاراش.

امروزم  بعد از شوهرم بیدار شدم و کارهای شخصیمو انجام دادم که دیدم گفت بیا صبونه رو آماده کردم. منم رفتم صبونه ام رو خوردم و فقط گفتم مرسی. براشم نهار نذاشتم. خودش برای خودش لقمه درست کرد موقع رفتن برام یه خوراکی اوردو اومد بوسم کرد و با نی نی خداحافظی کرد و رفت . منم تا کفشاشو بپوشه بوسش کردم و گفتم که ولی ازت ناراحتم.

هرچند الانم بیاد خونه و درمورد دیشب بخوام صحبت کنم میدونم نتیجه ای نمیگیرمو باز هم اینکارارو تکرار میکنه. چون اصلا گوشش پیش من نیست که بخواد بشنوه  و یا بعدش بخواد عمل کنه شاید فقط ادای ژست شرمنده شدن دربیاره اونم شااااید😕

خیلی سخته وقتی تو زندگیت مشکلی نداشته باشی و بخاطر یسری چیزای بچه گانه آشوب تو زندگیت باشه.وقتی سابقه خانوادگی خودشون خرابه و مال و اموال همدیگرو بالا کشیدن فکر میکنه برادر منم اینطوریه

هی نمیدونم والا فعلا ک انقدر کم صبر و طاقت شدم ک عصبی و جیغ جیغو شدم.ولی چندوقته سوره طلاق و مزملو میخونم احساس میکنم زندگیم خداروشکر داره بهتر میشه

توصیه میکنم بخونید.

درباره رابطه جنسی بارها ازش پرسیدم. ولی میگه من کاملا راضی هستم ولی رابطه ما خیلی خیلی کمه بی تفاو ...

زندگیت درس مث الانه منه استاتر چیکارکردی مشکلت حل شد؟

میشه برای نیت قلبیم یه صلوات بفرستی دوستم؟

خدایا من فکر میکردم مثل من کم باشه ولی الان دیدم زیادم تنها نیستم 

من که از شوهرم دیگه قطع امید کردم اصلا دیگه کاری به کارش ندارم. فقط دلم خوش کردم به بچم اینم بگم  من از شهر خودم دورم واینجاییم که هستم حتی یه دوستم ندارم. ولی شوهرم هیچی براش مهم نیست خودش با دوستاش گردش میره ولی ما فقط تو خونه ایم حق بیرون رفتنم نداریم، دق کردم نمدونم خدا چرا جوابمو نمیده  

شوهرمن اوایل خیلی بی احساس بود حتی تاجایی پیش رفت که باهاش درمورد طلاق حرف زدم وخیلی جدی مطرحش کردم ولی اون نزاشت برم الان رابطه مونو ساختم اینا تجربه شخصی منه شاید به دردتون خورد

بعضی وقتا تو یه کاغذکوچولو یه حرف عاشقونه براش مینویسم وبا رد رژ لبام میزارم تو جیبش هروقت پیداش کرد بخونه

یا مثلا شبا با سر ناخنام نازش میکنم بدنشو حس خوبی میگیره 

لباس خواب های متنوع(مثل لباس زیر پرستاری وخلبانی و....) میخرم رابطه جنسیمونو متنوع وهیجانی تر کردم خیلی راضیه

شوهرم ازم ۱۲سال بزرگتره سرسنگین تره ولی قرارنیس منم عین اون باشم عوضش اونم عاشق شیطنت ها وبچه بازی های منه سعی کنین شیطنت وشوخی وخنده های بلندتونو تو خونه حفظ کنین مردا عاشق این روح سرزنده خانومان

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
داغ ترین های تاپیک های امروز