من که نیمتونم درد زایمان را توصیف کنم اونقدری که حس میکنی میمیری ولی زنده ای
دکتر گفت زور بزن همونجور که از نی نی سایت خونده بودم زور زدم و پسرم به دنیا اومد صدای گریه اش را شنیدم قلبم به لرزه افتاد یه پسر سفید با صورت گرد با چشمان باز خانم دکتر گفت وای جقدر هشیاره از بدو تولد شیطون بود قربونش برم 😍من تادیدمش گفتم وای جقدر شبیه شوهرمه و دو سه بار تکرار کردم خانم دکتر گفت معلومه خیلی شوهرتو دوست داری گفتم خیییییلیییی
وقتی داشت دکتر بخیه میزد ناخودآکاه فریاد زدم ماااااماااان تا قبل از این فریادهام خیلی بلند نبود یعتی در واقع ناله بود ولی این مامان گفتنم به گوش داداش و شوهرم رسیده بود
پسرم داشت گریه میکرد منم داد زدم تو رو خدا بیارینش پیشم اوردن گذاشتن رو سینم و پسرم گریه اش قطع شد حس اون لحظه ام را نمیتونم توصیف کنم
من کاری ب وزنم‌ندارم ای میخورم😂😑چ قبل ازاین بارداری ج‌بعدش
من دوترم قرص ویتامین اینا نوشت ی روز میخوردم‌ده روز میخوردم ولی تو این ده روز خودمو با چیزای بهتری مثل مغزیجات ماهی میوه اینا تقویت میکردم
من برم کامنتا را بخونم سوال داشتین بپرسین جواب میدم و اگه چیز دیگخ ای یادم اومد مینویسم
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
