سلام پیشاپیش بابت راهنمایی هاتون ممنون.
اول بگم من ۲۲ سالمه
ایشون ۳۰.و ساکن کانادا دو ساله رفته برای درس و احتمالا همیشه برای زندگی.
اول جنبه های مثبت؛: ایشون همشهری ما هست،خانواده اش خوب و سرشناسن و میشناسیمشون،خودش دو تا مدرک داره یکی ایران مهندسی مکانیک خونده الانم کانادا یه رشته دیگه میخونه و در کنارش کار میکنه پاره وقت برای اینکه خرجیش دربیاره و دستش تو جیب خودش باشه ولی شغل اصلیش بعد اتمام درسشه که دو سال از درسش مونده.
چهره اش هم خوبه معقوله.قد و وزنشم پسندمه بهم میاد از لحاظ ظاهر.این جنبه ظاهری.
حالا جنبه منفی:که دو دلم کرده و شک به دلم انداخته،ما تازگی باهم اشنا شدیم خیلی وقت نیست اینم بگم قصدشون ازدواجه گفت اگر اشنا بشیم و بهم فرصت اشنایی بدیم و خوب باشه معرفی میکنم به خانوادم ولی همیشه باید قبل ازدواجم باید یه شناختی داشته باشم از طرف، خودش میگه من افکارم مثل همشهری هامون نیست(((((شهر ما مذهبی و سنتی ان)))))) ولی میگه لامذهب هم نیستم ولی افکارم بیشتر به خارجی ها میخوره؛ولی توی این مدت کم ایشون خیلی صریح رفت سراغ سوالای شخصی مثلا گفت طبعت چیه من شاخ دراوردم(خودش گفت طبعش گرمه و بالاست و باید زنشم اینجور باشه) یکی اوایل رابطه اینا بگه جون خودم دوس پسر نداشتم و اولین باره با کسی حرف میزنم و حتی پرسید موقع عادت ماهیانه چند روزه اس و چقدر درد داری و چیا باید برات فراهم بشه و حتی اول ارتباط وقتی جدی نشده بود و پیشنهاد اشنایی نداده بود از دوس دخترای قبلیش تعریف میکرد و حتی گفت رابطه دخول نداشته دیگه الله اعلم.فقط بوس و بغل و ماساژ.و کفت چند بار رابطه مجازی در حد س...چت هم داشته و حتی میگه من بچه اصلا نمیخام اگرم خاستم ده دوزاده سال دیگه میگه بچه پر دردسره و روی رابطه زن و شوهر اثر میزاره و مسئولیت داره اینا. همینا دو دلم کرده.چون من خودم با کسی نبودم برام عادی نیست و میترسم بعدا هی بهش شک کنم و روی مغزم رزه بره این خرفا.یکم مغروره و قد هست و اخلاق های خاصی داره حتی گفت درونگراس و از جمع و اجتماع فراریه تا حدودی این ویژگی منم هس ولی گفت که خیلی کم حرفه برعکس من ولی گفت اینقدر کم حرفم نمیدونم چرا با تو حرف میزنم اینقدر خسته نمیشم و دوس دارم همش حرف بزنم باهات.وحتی درمورد مهریه هم پرسید نظرمو گفت من طوری تعیین میکنم که بتونم سر سفره عقد بهت بدم ۱۴ سکه و نصف خونه و ۷۵۰ دینار یا درهم و با تمام شرایط ضمن عقد.گفت همه انسانن چرا شرایط ضمن عقدو ندم؟
ایا طبیعیه یکی ده روز اول ارتباط اینا رو بگه؟بهش گفتم این حرفا مال زن و شوهراست گفت من که چیزی نگفتک سر بسته فقط خاستم بدونم.برام عحیب بود.ایا عادیه این حرفا؟گفت من رو راستم.و بدون بدون خطا هم نبودم حالا تصمیم با خودت.
از لخاظ جنبه های منفی ک گفت دوس دختر داشته و ماساژ اینا میترسم کنارش نیام ولی اینم میدونم هرکس یک گذشته ای داره من توی گذشته اش نبودم ولی خودشم گفت عذاب وجدان دارم فکرات کن چون با کسی تو نبودی ولی من بودم ولی بدون صادقم و ادم پنهون کاری نیستم همین اولش بهت گفتم که تصمیم بگیری.
بعدشم گفتم اسم دختر حلو من نیار گفت چشم اونم ناشی گری خودم بود که بهت گفتم و دسم رو شد ولی گفت مطمئن باش اونا مال گذشته بودن ولی اعتماد برام سخته موندم چی کنم.وقتی جنبه های مثبتش میبینم واقعا خوبه و از حرف زدن باهاش لذت میبرم ولی یاد منفی میوفتم نمیدونم میتونم فراموش کنم یا نه.کاش اونا رو بهم نگفته بود بالاخره هرکس یه گذشته ای داره ولی من با کسی نبودم اصلا.
مثلا من همیشه دوسش داشتم شوهرم خارج بره ک منم برم خوب کم پیش میاد اینطور موردی و دیدگاه باز داره مثل بقیه مردای ایرانی گیر بده نیس خودشم گفت از گیر دادن و محدود شدن متنفرم ادما زندانی نیستن باید ازادی هم باشه.خانوادشم مثل خانواده خودم خوب و سرشناسن توی شهرمون.قیافش خوبه و دوتا مدرکم داره.ولی موندم چی کنم.
حالا رابطه جنسی نمیدونم ازش پرسیدم گفت دخول نبوده در حد ارضا شدن خودش با ماساژ.😔و گفت یه دختری دوسش بوده الان تموم شده ماساژش داده.😔اوایل اربتاط گفت ولی الان جدی تر شده پشیمونه ک گفته ولی مواظبه رفتارشه ک باهام جطور حرف بزنه چون بنظرم مشتاقه.
شما بودین چی میکردین؟نسبت به جنبه مثبت و منفی بنظرتون کدوم بیشتره؟ایا رد کنم؟یا میشه چشم ببندم روی اون حرفاش؟
حتی گفتم من فرق دارم با بقیه من با کسی نبودم ولی اینم شاید فرصت اشنایی بدم اینم یه ارتباط هدفدار نه دوستی فقط برای شناخت هیچ حرف بدی هم نباید زده بشه یا خواسته بد اصلا وگرنه خدافظ.اونم گفت هیچی ازت نمیخام چشم.
بنظر شما توی ذهنتون چطور آدمی میاد؟بشدتم براش رابطه ج گفت مهمه موقع ازدواج.
شاید باورتون نشه ولی اینقدر تند رفت و در مورد این همه چیزا حرف زد هنوز یکماهم نیست اشنا شدیم خودش گفت عذرمیخوام خیلی تند رفتیم باید کمترش کنیم.و کم کم سوالا رو بپرسیم و بهم فرصت بدیم فکر کردن.