میدونین از چی دلم میسوزه من تو ی شهر غریبم دوتا بچه شیر ب شیر تک و تنها با سن کم بزرگ کردم کل وجودم درد میکنه بخاطر مریضیم سرگیجه همش دکترام اگ تاپیک های قبلم بخونین من از 7عید سرگیجه دارم حالا با این حالم بچه هارو گذاشتم پیش شوهرم تنها ساعت یه ربع به شیش رفتم بیمارستان ک زودتر برگردم پیش بچه هام بعدم اون بیشرف با من اینکار کرد شوهرشم پشت زنش گرقته بود بهم فش میداد دلم بحال بی کسین سوخ نمیتونستم زنگ بزنم ب شوهرمم بگم چون بچه ها پیشش بودن
الان داره اشکم میریزه و مینویسم اگه خدایی وجود داشته باشم باید قلبم اروم کنه و حق اون بده
الهی عزیزم
ان شالله خدا به دلت آرامش بده
بعضیا واقعا نمیدونن با رفتار بد و کولی بازیشون چقد روان یه ادم رو به هم میریزن
اگه نمیخوای ازش شکایت کنی بسپرش دست خدا ...به این فکر کن که اون آدم تو زندگیش چه مشکلی داره که اینقد روانیه...هر چند حق نداشت با تو این کارو بکنه.مطمئن باش از یه جایی دیگه میخوره که اینقد دلت رو شکونده ...چون شکایت کردن هم دردسر و دوندگی های خودشو داره ادم بیشتر اعصابش به هم میریزه .... منم خیلی حساسم کسی باهام اینکارو بکنه خیلی به هم میریزم پس حق داری ناراحت باشی...ولی کاش یه آرامش‌بخشی چیزی بخوری تا بگذره امشب و بهش کمتر فکر کنی....ان شالله همیشه سالم باشی خواهرم و به بچه هات برسی ❤
ن شکایت نمیکنم اگه همونجا ک زنگ زدم نیرو انتظامی میومد حقش میذاشتم کف دستش ولی خب نیومدن نامرداا
توان رفتن ب کلانتری ندارم حوصله اینکارارو ندارم بخداا انقد بدم میاد از دعواا دو نفر ک دعوا میکنن میکنن من سریع از صحنه دور میشم ..حالا امروز این زنیکه افتاد گردنم
انشالله خدا خودش حق شو بده...ابروش بره
هر چن این ادما ابرو نمیشناسن
